شعرناب

پاییزِ همواره(بدرودِ بی درود)

💔‌
استادم می‌گفت مدتهاست دیگر چیزی مرا غافلگیر نمی‌کند، راست می‌گفت انگار فعلا مرگ، جنگ، نابودی، تقدیر و... در حال غافلگیر شدنند از مسئولینی که افسار آنها را به دست گرفته‌اند و در جای جای این سرزمین می تازانند، آن قدر سرود مردن را بر لب همه جاری کردند که در رگهای این سرزمین جا خوش کرد و ریشه دواند هرکس را جایی گیر انداخت و گلوی آرزوهایش را چسبید تا برای همیشه ناکام بماند بعضیها را در خیابان تنهایی بعضی را در ازدحام وداع با قربانیی دیگر و برخی را در هواپیمایی که قرار بود آسمان، پل آبی رهاییشان باشد از این شوم‌لحظه‌های تمام‌نشدنی... ‌

کدام جادوگر، بخت ایراندخت را چنان بسته که هیچکس نمی‌تواند طلسم اسارتش را باطل کند؟ ‌
خدایا اینجا طبقۀ چندم دوزخ است که از تمام لحظه‌هایش چند مصیبت شعله می‌کشد؟ رویاهای رنگ به رنگمان در چنگ مرگ پرپر شد خیابانهای پاییزی که برگهایشان نارنجی و قرمز نیست بلکه سیاهپوش عزیزانی‌ست که ناگزیر سفیدپوش رفتن شدند و با مرثیه‌ی وداع به خواب رفتند.‌

خدایا گفتی بعد از هر سختی آسانی‌ست (ان مع العسر یسرا) آسانی ما را به کدام سیاهچال برده‌اند که دیگر بر چهره‌ی مچاله‌شده‌مان بذر لبخند نمی‌پاشد؟‌
به چه جرمی باید خوشبختی‌مان اینگونه عقیم شود؟ و آه عمیق و بلندمان به چاه سکوت محکوم...‌

گره از زبانم گشودی تا رازهای دلم را بگشایم اما گویی از آسانی نفس کشیدنمان خبری نیست... ‌

گفته بودی وقتی در صور دمیده شود روزِ سختی خواهد بود انگار این صور فقط اینجا دمیده شده و به توان بی‌نهایت در گوش لحظه‌هایمان تکثیر به طوری که تمام تقویم، صَفَری طولانی‌ست که ضربان نحسی‌اش در نبض روز و شبمان همواره تند است و قمر در عقربش عمومی شده و روز خاصی ندارد مثل عزای عمومی همیشگی این دوران...
مردمان خوب مثل برگها میانِ همیشه پاییزِ ایران می‌میرند و زمستان هیچوقت اینجا باردارِ بهار نیست
آنهایی که کفنِ وداع به تن گلها می‌دوزند انگار از چشمه‌ی جاودانگی نوشیدند...
خدایا اگر ما اینگونه تافته‌ی جدابافته‌ی این دنیاییم، جهانِ بی‌بهبود ما را تمام کن که قیامت تو را به این قیام بی‌وقفه‌ی اندوه، ترجیح می‌دهیم...
#مهناز_نصیرپور‌
#سوگ_نوشته #تسلیت #سقوط_هواپیما #اندوه_مدام #پاییز_همواره #وداع #بدرود_بی_درود #عکس_نوشته #دلنوشته #ازدحام #کرمان #ایران #اوکراین


0