شعرناب

بارون


عصرروز سه شنبه آذرماه 98خانمم صدام زد بلند شو،ازخواب برو ،دم دانشگاه این دختر تماس گرفته بارون شدید شدهدم دانشگاه آب جمع شده نمی تونم بیام باعجله زود لباس تنم کردم ماشین ازپارکینگ درآوردم رفتم به سمت دانشگاه، باورتون نمی شه فاصله منزل تادانشگاه زیاد نبودحدوداًسیصد مترولی اینقدر بارون شدید بود که برف پاکن ماشین جواب نمی دادکه مجبور شدم بخاری روشن کردم چون اب زیادی توی خیابان جمع شده بود بخارتمام فضای اتاق ماشین راپر کرده بودشیشه جلو ماشین مات شده بودناچاراً باید آهسته رانندگی می کردم بااین حال جلوی خودم نمی دیدم چهاربار دور میدون دانشگاه آزاددورزدم تا مسیر دانشگاه پیداکردم هواتاریک شده بودهمه مردم تلاش می کردند تاخودراازاین مهلکه خارج کنندحالا که رسیدم دمه دانشگاه نمی تونستم دخترم پیداکنم چون کلی دانشجو منتظر تاکسی واتوبوس بودندمنهم نه چترهمرام بود نه موبایل که زنگ بزنم ناچاراً نزدیک یه کافی نت که فاصله کمی بادرب دانشگاه داشت رفتم پارک کردم وبعد پیاده شدم رفتم داخل کافی نت سلام کردم گفتم ببخشید آقا دخترم دانشگاه هستش ،تلفن همراه فراموش کردم بیارم لطف می کنی یک دقیقه با گوشیتون تماس بگیرم بادخترم ،بهش بگم من دم دانشگاه منتظرم،گفت بفرمائید خیلی دست پاچه شده بودم تلفن همراه فراموش کردم بیارم تااینکه با شماره خانمم تماس گرفتم چون شماره دخترم حفظ نکرده بودم دیدم پسرم جواب داد گفت بله بابا چی شده گفتم من تلفن همراهم نیست شمازنگ بزن به خواهرت بگو جلوی درب دانشگاه جنب کافی نت ایستادم تا بیاد ،خلاصه آمد سوارشدیم آمدیدم خونه تومسیرمون یک پراید یه چرخش رفته بود توی حوضچه فاضلاب گیر کرده بود اما دوستان باید بگم بارون وحشتناکی بود تمام راهها بسته شده بود خیابانها تبدیل شده بودند به رودخونه خیلی از مناطق زیرآب رفته بود همه زندگی مردم زیرآب فاضل آب رفته بودخونه های زیادی زیرآب رفته بود مردم دسترسی به مواد غذایی نداشتند همه داد وفریاد می زدند راه چاره هم نداشتند توی بیمارستان امام خبررسید که 4تاخانم بدلیل کمبود اکسیژن جان خودراازدست دادند چون بابرش بارون برق قطع شده بودخلاصه مردم بیچاره هردم بامصیبتی جدید گرفتار می شن کسی بداد آنها نمی رسه هرسال این بازی سرمردم پیاده می شه کسی دلسوز مردم نیست همه شعار می دن ولی بداد مردم نمی رسن اکثر مجتمع ها فرهنگ شهر آساسنورهاش زیرش آب گرفته شده که باید آبش تخلیه بشه واز کارافتاده خلاصه ساکنین باید روزانه هنگام ورود خروج روزی چندبارپله های زیادی را بالا وپایین کنن ،دوستان خسته تون نکنم مردم بیچاره خوزستان روی معدن طلای سیاه زندگی می کنن اما بوی فضلاب می چشند این زندگی ما مردم خوزستانِ دادرس ندارند . یکی ازمناطق اهواز بنام حصیرآباد چون بافت ساخت آن قدیمی ساز هست شاید هریکی ازخونه ها بیش از 45 سال قدمت ساخت داره که بدلیل فرسودگی بااین بارش بسیاری ازخونه ها تخریب شدند جوانهای فداکار اهوازی تونستن برای یه تعدادی از آنهاجهت اسکان منزل یاچادر تامین کنن ویاآنهارا به مکانهای امن هدایت کنن اما مسئولبن که خودشون مشغول کرده اند چه می کنن چه خدمتی به این مردم بیچاره فقیر که بایک نون بخورنمیرراضی بودندهستند کردند،ای وای خدای من، چقدر هم استانی یهای من مظلومانه تحت هرفشاری آزمایش می شن دوراز انصافه که یکی خودش وکیل مردم بدونه ولی شریک غمشون نباشه./


0