شعرناب

کفشهای پاشنه بلند

دخترک علاقه زیادی به کفش های پاشنه بلند داشت. وقتی که در کتاب قصه، گم شدن کفش سیندرلا را خواند خیلی ناراحت شد و به خودش قول داد مواظب کفش های پاشنه بلندی که قرار است پدرش برای او بخرد باشد. این دختر باهوش و زیبا از کودکی به شعر علاقه مند بود و آرزو داشت معلم شود تا در کلاس ادبیات برای شاگردانش شعرهای زیبا بخواند. آنقدر درس های خود را با علاقه می خواند تا در مدرسه تیز خروشان قبول شده با یک تیر دو نشان بزند، نخست اینکه به هدف خود برسد و معلم ادبیات شود، دیگر اینکه جایزه کفشهای پاشنه بلندی را که پدرش قول داده بود بدست آورد.
روزگار گذشت و این دختر باهوش در کنکور شرکت کرده با پاسخ دادن به درصد بالایی از دروس ادبیات، رتبه ای عالی را کسب نمود و خوشحال بود که در رشته ادبیات برای معلمی درس خواهد خواند اما او خبر نداشت که تعدادی از آدمها تصمیم گرفته اند که قد معلم نباید کمتر از یک صد و شصت سانتیمتر باشد!! او که کفشهای پاشنه بلندی داشت، بخاطر اینکه قدش یک سانتیمتر کمتر از حد مقرر بود نتوانست در کلاس درس تربیت معلم بنشیند!! و بخاطر تصمیم تعدادی آدم قد بلند، با کفشهای پاشنه بلندش پشت دروازه رسیدن به رویاهایش جا ماند....و از خدا گله داشت که چرا یک سانتیمتر دیگر به قد او اضافه نکرده است.
تقدیم به دخترکان باهوش و دانش مدار علاقه مند به مقام معلمی که قدی کمتر از یکصد و شصت سانتیمتر دارند.


0