شعرناب

من قاب عکسم هستم

در كنج،ويرانه ترين خانه ي دنيا
كناربيهوده ترين پنجره
تكيه كرده برگلداني از گل هاي خشخاش
سالهاست در قاب خاكي منتظرت هستم
تا كه برگردی،اي یار،مرا درياب
چندصدسال بيشتر نمانده است،
منتظرت مي مانم
مرا درياب
نگذار،عنكبوت پيري كه در انديشه ي من است،
برايم كفن ببافت
چندصدسال بيشتر نمانده است،منتظرت مي مانم
نگذار،موريانه هاي گرسنه كه هر روز در مرز تنم
رژه مي روند،بر اين كشور عريان حمله كنند
مرزبان،تن تنهايم باش
چندصدسال بيشتر نمانده است تا كه يار برگردد
و غباري از اين قاب خاكي بزداييد.
(اکبرامرایی)


0