شعرناب

داستان عالم هستی(قسمت دوم)

ادامه ی داستان
شب كه سنگين مي­شود و همه مي­خوابند، من قدري بيدار مي­مانم. باد خوشگواري از قسمت بالاي پنجره‌ي نيمه ­باز مي­آيد. من دوباره به فكر مي­روم امّا اين پهلو - آن پهلو شدن­هاي پدرم توجّهم را جلب مي­كند و مي­پرسم: بابا! نخوابيدي؟! مي­گويد: نه، دارم درباره­ ي عالم هستي فكر مي­كنم.
مي­خواهم مقاله­ ي عالم هستي را – كه در وبلاگم گذاشته­ بودي و می خواهی قسمت به قسمت به تلگرام هم منتقل کنی– قدري ويرايش ذهني كنم. پدرم نويسنده­ است و تأكيد دارد كه در آخر آثارش نامش اين طور باشد: «مهدي رضاپور مازندراني مقيم مشهد».
كتاب­ها و مقاله­ هاي ديني، اجتماعي و فلسفي با گرايش حكمت اسلامي نوشته و اثر اخيرش
مقاله­ اي ا­ست به نام «عالم هستي از ديدگاه دين و عقل».
درباره­ ي هفت آسمان و زمين و زمان و امثال اينها در عالم هستي­ اش پژوهش كرده؛ پژوهشي كه به گفته­ ي خودش محصول پنجاه سال تلاش است و حال هر چند وقت يك­بار، اثرش را ويرايش می كند. پدرم مطلبي را كه براي ويرايش لازم داشته، مي­گويد و من هم به او قول مي­دهم كه در اوّلين فرصتي كه در حال و هواي مناسبي، دسترسي به اينترنت پيدا كنم، ويرايش مطلب را در اینترنت قرار بدهم.
در قطار تهران – تبريز، شب وروز به زودي به هم پيوند مي­خورند و تبريز – با همه­ ي مقصد بودني كه مي­تواند داشته باشد- اين بار براي ما مسيري خواهد بود به سوي اروميه. شب، روز، آسمان، زمين، خواسته­ هاي ما و آينده­ اي كه خدا بهتر مي­داند.... حتماً‌ بايد عالم هستي را خيلي جدّي­تر گرفت و آنهايي كه جدّي­ اش نمي­گيرند، زندگي­شان جدّي نيست. نفس كشيدن و به دور خود گشتن كه زندگي نيست. پدرم به زندگی، نگاه جدی تری دارد و انتقال یافته هایش به مخاطبان، مثل هر نویسنده ای، برایش خیلی مهم است. به او قول داده ­ام كه در اوّلين فرصت مناسب، ويرايش مقاله­ ي عالم هستي ­اش را در اینترنت قرار بدهم. پدرم ديگر از اين پهلو به آن پهلو نمي­شود. پدرم آرام شده است؛ آرام­تر از قبل ومن هم كم­كم خودم را به دستانِ اختيارگيرِ خواب مي­سپارم؛ امّا عالم هستي همچنان بيدار است. روز كه مي­شود، به مقصد رسيده­ ايم.


0