شعرناب

طعمه ی هوس آلود

بگذار بمیرم بگذار آرام مرگ را بچشم
بی عطر چندش آور تن هایی که آلوده اند به هوس بازی
دستمال یک بار مصرف نیازهایتان نیستم
هویتم
حیثیتم
موجودیتم
را با حرفهای صد من یک غاز خود زیر سوال نبرید
من قربانی اسید پاشی فرهنگی هستم که زن را در خود میپیچد
من طعمه نگاه های کثیف افرادی هستم که دلم میخواد ردیف دندانهایشان را ناردیف کنم
من تن آسای مردان هوس بازی هستم که محبت را زیر پتو جستجو میکنند
آنها که قلبشان پایین ترین جایی است که باید باشد
ولی نه
خیال خامتان هنوز پخته نشده
هنوز کالی احساسم لبانتان را جمع میکند
من گسی ه خرمالوی نارس هستم که بی فکر در دهان گذاشته اید
من دریای دور از ساحلی هستم که رنگ آبی اش بکارت آبهای دست نیافتنی را بیداد میکند
من عصاره ی محبتی هستم که کام .کام خواهان را تلخ میکنم
من یک زنم
با همه زیبایی هایم
من میتوانم مرد باشم
ولی زن میمانم تا تو یاد بگیری که هستی چون من هستم
من خدا را همین جا که هستم میپرستم
نه در جلوی دیدگانی که پرستشم را به ریا بکشند
من زنم و خدا مرا از دنده ی تو نیافریده
خدا مرا خود خلق کرده از همان گلی که تو را خلق کرد
و در من آسایشت را قرار داد
مبادا سرکش شوی
تو در کشاکش آغوش من آرام میگیری
پس سر را اینگونه بالا نگه ندار
خم شو به زنانه گی ام احترام بگذار


0