شعرناب

سمت چپ مغز من

سمت چپ مغزم، به قول شما بهانه گیر است ، اما من میگویم
ناز دارد ، من هم نازش را می کشم ، نوجوان که بودم ، از کسی شنیدم که میگفت سمت چپ مغز مرکز چیزهای جالبيست ، تقریبا همه ی چیزهای روزمره را سمت راست انجام میدهد ، و دلخوشی ها و هیجانات و کلا چیزهای باحالترش سمت چپمغز فرمان میدهد من هم هوایش را داشته ام
الان یکسالی میشود که سمت چپ مغزم، نام رمان بعدی که میخواهد بنویسد را به سمت راست مغزم گفته ، البته خود کل من نام رمان را هنوز نمیدانم ، فقط چپ و راست مغزم میداند ، ولی این را میدانم که بجز چند سطر اول و یکی بود یکی نبود چیز بیشتری هنوز نوشته نشده،ولی تا دلتان بخواهید سر نوشتن این رمان هنوز هیچی نشده ، سرم منت گذاشته ، و به قول فرنگی ها ، آورد داده، اولش که خانه را مرتب کردم آخه گفت بود تو شلوغی حواسش پرت میشود ، خودکار گران خواست و خریدم ، گفت باید کل ،مان با یک خودکار نوشته شود و گرنه تغيير ریتم دست روی ریتم نوشته اثر بد میگذارد
بعد پریز تلویزیون را کشید ، بعد تلفن را قطع کرد ،
دیروز هم از سرکار رسیدم ، سمت چپ مغزم قفل را پشت در گذاشت ، گفت حتی آنها که کلید دارند هم نیایند ،
بی کلیدها که خیلی وقت بود راه نميدادم ،
خلاصه سرتان را درد نیاورم ، امروز رک و راست نشست جلوی من و گفت میخواهم بدانم تا کجا حاضری برای این رمان پی حرفه ای مرا بگیری که خیلی هاش برای امتحان توست نه اینکه واقعا نیاز باشد ،،،
من هم رفتم همانجور که کلید توی قفل بود ، کلید را شکستم ، تکه شکسته شده کلید را انداختم جلوی سمت چپ مغزم و گفتم ، نه کسی بیاید و نه من جایی میروم و نه میخوام که رمان بنویسی، بنشین و. بزنیم حرف من با سمت چپ مغزم ،
طولانیست شما بفرمائید به اموراتتون برسید ، من هم می رم برای سمت چپ مغزم جایی دم کنم ، میدانید که ناز دارد


0