شعرناب

قابلیت های سبک نیمائی ( بخش دوم)

بدون تردید در سالهای اخیرهرگاه سخن از تحول در شعر فارسی مطرح می گردد ، ذهن شنونده متوجه نیما می گردد ، هرچند که
شاعرانی چون کسمائی ، لاهیجی ، دهخدا و .....نیز قبل از نیما دست به ایجاد تغییرات زده اند .
اما چرا پدر و پایه گذار تحولات جدید شعر فارسی را نیما می دانیم.
به اعتقاد بنده برای دستیابی به پاسخ این سئوال باید پا را از اصول پنجگانه یادشده فراتر گذاشت ، چون بطور یقین این اصول به تنهائی قابلیت تحقق نو آوری و پویائی لازم را ندارند.
در این مسیر ، بهترین روش ، می تواند بررسی سروده های نیما و رهروان بعدی او در این سبک باشد.
هدف مورد نظر از این بخش :
نیما می گوید : دانستن اینکه سنگی ، سنگ است کافی نیست ، مثل دانستن معنی یک شعر، بلکه باید بجای سنگ قرار گرفت و از درون سنگ به بیرون نگاه کرد.
در این بخش در جسجوی این ایده ی نیما و تبین آن هستیم
بر این اساس در ادامه ی بررسی ، اشعار معروفی ازشاعران شاخص را که در این سبک ، آثار ماندگاری را خلق کرده اند مورد توجه قرار داده خواهیم نمود.
**************************************
1- نیما - آی آدما:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید (زبان محاوره و طبیعی)
یک نفر در آب دارد می سپارد جان (جابجائی ارکان جمله)
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید (قافیه)
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید (قافیه)
که گرفتستید دست ناتوانی را (ترکیب سازی)
تا توانایی بهتر را پدید آرید(قافیه)
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟ (جابجائی ارکان)
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان (ترکیب سازی)
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره (حذف فعل)
جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان ( جابجائی ارکان)
با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده (زبان محاوره و طبیعی)
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون (زبان محاوره و طبیعی)
می کند زین آبها بیرون
گاه سر ، گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید (قافیه)
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید (ترکیب سازی)
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید (قافیه)
آی آدم ها ..
و صدای باد هر دم دلگزاتر (ترکیب سازی)
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آب های دور ی و نزدیک (تضاد و مراعات نظیر)
باز در گوش این نداها
آی آدم ها… (نماد)
************************************
2- اخوان ثالث - زمستان :
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است ( قافیه و ردیف)
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند ( ترکیب سازی)
که ره تاریک و لغزان است ( قافیه و ردیف)
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ( جابجائی ارکان)
که سرما سخت سوزان است ( قافیه و ردیف)
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک ( جابجائی ارکان)
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت (جابجائی ارکان)
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم (جابجائی ارکان)
زچشم دوستان دور یا نزدیک (تضاد و مراعات نظیر)
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین (تضاد و مراعات نظیر)
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد (زبان ساده و محاوره)
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم (ترکیب سازی)
منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور (زبان محاوره)
منم دشنام پست آفرینش نغمه ی ناجور (قافیه)
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم (زبان محاوره وتضاد و مراعات نظیر و قافیه درونی)
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست (زبان ساده و طبیعی)
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است ( قافیه و ردیف)
من امشب آمدستم وام بگذارم (ترکیب سازی)
حسابت را کنار جام بگذارم (زبان ساده و طبیعی)
چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد ، برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده (تضاد و مراعات نظیر)
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است (زبان محاوره)
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است (قافیه درونی)( قافیه و ردیف)
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان ( حذف فعل)
نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین (حذف فعل)
درختان اسکلت های بلور آجین (حذف فعل)
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه (حذف فعل)
غبار آلوده مهروماه (حذف فعل)
.
.
زمستان است . ( زبان ساده و طبیعی) (نماد سازی)
************************************
3- حمید مصدق - سیب
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه (واجه آرائی)
سیب را دزدیدم (زبان ساده)
باغبان از پی من تند دوید (زبان محاوره)
سیب را دست تو دید ( قافیه)
غضب آلود به من کرد نگاه ( جابجائی ارکان جمله)
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک ( جابجائی ارکان جمله)
و تو رفتی و هنوز
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم ( قافیه)
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم (ترکیب سازی)
که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت (زبان ساده)
************************************
4- فروغ فرخزاد – هدیه :
من از نهایت شب حرف میزنم (نماد سازی)
من از نهایت تاریکی ( مراعات نظیر)
و از نهایت شب حرف میزنم ( جابجائی ردیف از انتهای سطر به اول سطر)
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن (زبان ساده و طبیعی)
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم (زنجیره ی پیوسته ی مفاهیم)
حرکت از تیرگی به روشنائی (تضاد و مراعات نظیر)
************************************
4- سهراب سپهری – آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار ، کفتری می‌خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد ( بند اول )
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمد لب رود ( بند دوم )
آب را گل نکنیم
روی زیبا دو برابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود ( بند سوم )
مردم بالادست ، چه صفایی دارند
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آن‌جا ، می‌کند روشن پهنای کلام
بی‌گمان در ده بالادست ، چینه‌ها کوتاه است
مردمش می‌دانند ، که شقایق چه گلی است
بی‌گمان آن‌جا آبی ، آبی است
غنچه‌یی می‌شکفد ، اهل ده باخبرند ( بند چهارم )
چه دهی باید باشد
کوچه باغش پر موسیقی باد
مردمان سر رود ، آب را می‌فهمند
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم ( بند پنجم ).
************************************
فریدون مشیری – کوچه :
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم (قافیه)
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم (قافیه)
در نهانخانه ی جانم ، گل یاد تو ، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید (قافیه)
یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم (قافیه)
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت (قافیه)
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام (قافیه)
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب (قافیه)
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ (قافیه)
یادم آید، تو به من گفتی
از این عشق حذر كن
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن (قافیه و ردیف)
آب، آیینۀ عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، كه دلت با دگران است (قافیه و ردیف)
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن (قافیه و ردیف با سطور بالا)
با تو گفتم:‌ حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم (قافیه)
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم (قافیه)
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم (قافیه)
حذر از عشق ندانم ، نتوانم (قافیه با سطور بالا)
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، نالۀ تلخی زد و بگریخت (قافیه)
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید (قافیه)
یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم، نرمیدم (قافیه)
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکُنی دیگر از آن كوچه گذر هم (قافیه و ردیف)
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم (قافیه با سطور بالا)
************************************
شفیعی کدکنی - به کجا چنین شتابان :
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟ (قافیه)
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟ ( در هفت سطر " 3.5 بیت " تعداد ارکان مساوی ) (قافیه در دوسطر)
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را (در دوسطر " یک بیت "تعداد ارکان مساوی بدون استفاده از قافیه)
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران (قافیه)
برسان سلام ما را (در دو سطر " بیت " تعداد ارکان مساوی بدون استفاده از قافیه)
اشعار زیبائی را مجددا با هم خواندیم و در هریک از اشعار به تناسب هدف مورد توجه در این بررسی به نکات ساده و با اهمیتی توجه داده شد .
واقعیت این است که از دل این نکات چند اصول کاربردی دیگر قابل استخراج است ، اما قبل از آن به نکات مهمی در این اشعار دقت فرمائید:
نماد سازی ،عینیت گرائی و استفاده از زبان طبیعی و نثر گونه ، عادت زدائی ، تصویر سازی ، ساده گوئی و پرهیز از پیچیده سازی ، استفاده از تناسب های لفظی و معنوی ، واجه آرائی
، تضاد و مراعات نظیر ، استفاده از زبان خاص خود توسط هریک از شعرا ، استفاده از تناسب و موقعیت نمایشی ، پیوند مفاهیم خصوصی و اجتماعی بصورت ظریف ، مهارت در استخدام واژه
ها و ازدواج دادن کلمات در کنار هم با یکدیگر ، اتصال مفاهیم در سطور شعر به مانند یک رشته و زنجیر واحد در کل شعر و به زبانی هدف گرائی ، گذر از حالت ایستائی و رسیدن به شرایط
پویائی ، شراکت دادن دیگران در شعر و ظهور شاعر در نقش راوی و بازیگر به تناسب موقعیت، ذهن زدائی و خلق نمادهای جدید و عینیت گرائی ،تکرار زدائی و خلق ترکیب های جدید ،
پرداختن به همه زوایا و ابعاد موضوع در زمان وصف آن در حد ضرورت ، پرهیز از بکارگیری واژه و جملات بی مصرف و اضافه ، نادیده گرفتن ساخت جمله و جابجائی ارکان بنا به ضرورت .
بدیهی است شدت و ضعف هریک از موارد یادشده در اشعار فوق متفاوت است ، اما در این بررسی هدف و منظور ما نقد و کالبد شکافی این اشعار نیست و کلیات را در نظر داریم.
بایدتوجه داشت که عامل مشترک در این اشعار را می توان در آنچه که در بخش اول و تحت عنوان اصول پنجگانه به عرض رسید ، مشاهده نمود ، اما تفاوت عمده در این اشعار را می
توان در اصول دیگری به شرح ذیل دسته بندی نمود ، اصولی که موجب تحول در شعر این در سروده های این اساتید گردیده است .
فکر می کنم اکنون آماده باشیم تا با هم اصول دیگری را مطرح کنیم.
اصل ششم :
زبان شعر نیمائی طبیعی است ، با زبان معیار پیوند داشته و منعی برای نزدیک شدن به زبان محاوره ندارد
اصل هفتم :
سبک نیمائی قابلیت ارائه ی هر نوع شعری " عاشقانه ، حماسه ای ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، ، عارفانه و......" را دارد
اصل هشتم:
در شعر نیمائی مفاهیم چون زنجیر ه ای از ابتدا تا انتهای شعر را به هم متصل مینماید
اصل نهم:
هیچ قالب از پیش تعین شده ای شعر نیمائی را تحت کنترل خود ندارد
اصل دهم :
استفاده از " بیت " ، "بند " و " بیت و بند " در شعر نیمائی مجاز است
به اعتقاد بنده اصول دهگانه فوق چنان قابلیت هائی را در اختیار شاعر نیمائی سرا قرار می دهند که بطور قطعی می توان گفت که هیچیک از سبک های دیگر این توانائی را ندارند و این شاعر نیمائی سراست که با استفاده از این اصول می تواند شگردهای بی
مانندی را برای ساخت شعری پویا در اختیار داشته باشد.
در بخش های بعدی در مورد هر یک از اصول دهگانه فوق و شگردهای قابل استخراج از آنها بیشتر خواهم گفت
محمد محسن خادم پور


0