شعرناب

ما در پیاله

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
والله ما در پیاله هیچی ندیدیم
اگه کسی در پیاله ،جام،پیک،لیوان،استکان کمر باریک لب طلایی ،یا هر گونه ادوات نوشیدن و سر کشیدن عکس رخ یار دیده لطف کنه اطلاع رسانی کنه تا ما ازین جهل خاموش رهایی پیدا کنیم.
خیلی وقتها در بین هم ردیفان و رفیقان و دوستان شنیدیم که برای فرار از غم و غصه و رنج هجرت یار و فراموشی بی وفایی هایی که دیده اند و جفاهایی که به جمله عاشقان نموده اند😀 به مشروب و قلیان و سیگار و مواد و چای پررنگ پناه بردند.
در جمعی انقدر نوشیدند که سر بر دیوار کوبیدند و چون میمونهای باغ وحش از در و دیوار بالا رفتند و گاهی در گوشه ای یاد بدهکاری های هفت نسل قبلشان افتادند و گریستند .گفتیم شما را چه شد؟گفتند رفتیم عالم هپروت .ادرس عالم هپروت را که پرسیدیم رسیدیم به همان جایی که نباید باشیم.یک عده از عزیزان دل که تا جمعشان جمع میشود میروند سراغ اکس و قرص و دارو خوب شما که مریضید بیخود دورهمی میگیرید.من خودم با اسپرین بچه نصف روز در بیهوشی به سر میبرم.اینها کلا قابل هدایت نبودند ازشان از رخ یار پرسیدیم گفتند برو بابا کشکتو بساب. کلا عزیزان مودب بودند زیااااد.
دسته دیگر که سراغ مواد رفتند رخ یار ببینند .کلا دیدن یار خواهر فولاد زره تشریف داشتند و در گردنشان افسار نهاده شد و رفتند قاطی باقالی ها.یک عده هم که دنبال رخ یار نمیروند با خود یار میروند قلیان میکشند حسابشان جداست بلاخره یک روز اسم میگیرند و جان را تقدیم یار میکنند.
ولی حرف ما رخ یار نبود حرف من فرار کردن بود .از درد به دردی دیگر از زخم به زخمی دیگر .کاش فرار نمیکردیم کاش میماندیم و میجنگیدیم.ته تهش یا میبردیم یا میباختیم.کاش دردهایمان را میکشیدیم مینوشتیم میسرودیم اما دود نمیکردیم بفرستیم هوا.
در پیاله هم هیچ نبود جز گیجی و منگی بی معنایی که شبیه خودزنی به تن خودمان میچشانیم.
شاید حق دارند مردم .حق دارند از این رگ زنی های گاه و بیگاه شاید انقدر درد دارند میخواهند اهسته اهسته به سوی رفتن نروند میخواهند قدمهایشان را محکم تر بردارند.
شعله


0