شعرناب

گفتمانی در باب خودنمایی بیمارگونه

خودنمایی خصوصیّتی است ذاتی که مابینِ همه یِ موجودات برایِ ایجادِ روابطِ اجتماعی ، به نمایش گذاشتنِ قابلیّت هایِ انحصاری و در ادامه تشکیلِ طبقاتِ سازمانی- اداریِ زندگی با اهدافِ متفاوت در قالب ها و سطوحِ مختلف مشترک می باشد و انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست.
آدمی به دلیلِ داشتنِ خردِ خلّاق و قابلیّتِ ابتکارِ عمل شکل پیچیده تری از خودنمایی و جلبِ توجّه را با مقاصدِ مختلف و گاهی نیل به اهدافِ کوچکِ شخصی و منفعت طلبی هایِ انحصاری به معرضِ ظهور رسانیده و در سطوحِ وسیع تری دست به چنین روندی می زند.
نیازِ درونیِ آدمی به موردِ توجّه واقع گشتن و برخورداری از نوازش و تحسین و تأیید و تشویقِ دیگران و نیز جدّی گرفته شدن و در معرضِ دید بودن و داشتنِ نقشِ اساسی و برجسته امری است که از همان بدوِ زندگی در انسان نمود پیدا کرده و احتیاجاتِ عاطفیِ او را تأمین و آدمی را از لحاظِ روحی و روانی قوی نموده و حسِّ امنیّت را به وجودش ارزانی می دارد.
اغلب انسان هایی که این نیازِ بنیادیِ آنها به شکلِ درست و منطقی تأمین می شود اشخاصِ قوی ، پر شهامت ، موفّق و با اعتماد به نفسی هستند و قلّه هایِ کامیابی را زودتر و راحت تر طی کرده و آثارِ شایسته تری از خود برجای می نهند.
کسانی که از چنین نقطه ای احساسِ ضعف کنند در اکثرِ مواقع از لحاظِ شخصیّتی ضعیف و سست اراده بوده و نمی توانند ماهیّتِ مشخّصی را از خود معرّفی و به معرضِ نمایش بگذارند و از پسِ کارهایِ بزرگ برایند.
این دسته اشخاص به دلیلِ وجودِ نیازِ درونی و کشش هایِ شدیدِ بنیادی تمامِ سعیِ خود را می نمایند تا به هر وسیله حتّی جلبِ رضایتِ هر کسی غیر از خود و گاهی انجامِ کارهایِ حیرت آور و مخاطره آمیز نگاه هایِ دیگران را جلب و توجّه یِ سایرین را معطوفِ خود سازند.
خودنمایی و موردِ توجّه واقع گشتن ، ابرازِ وجود ، موجه جلوه نمودن ، گرفتنِ تأیید و پذیرفته شدن بینِ دیگران و موفّقیّت در ایجادِ روابطِ نزدیک و صمیمانه با همنوعان به وسیله یِ بارز ساختن استعدادها و نمایشِ قوّت هایِ انحصاری و پیشبردِ اهدافِ اساسیِ زندگی به صورتِ درست بسیار هم خوب بوده و در واقع یک قابلیّت و رمزِ کامیابی و شادکامی و پدید آمدنِ حسِّ رضایت و آرامش در بشر است امّا تا وقتی شنیع و غیرِ اخلاقی قلمداد نشده و به امری وسواسی و نیز به بیماری و یا راهی برایِ سودجویی و تنزّلِ ارزشِ انسانی تبدیل نگردد و همه یِ وقت و نیرویِ بشر را به تاراج نبرد.
آدمی آنگاه که به هر دلیل موردِ توجّه قرار می گیرد و موفّق می گردد نگاه ها را معطوفِ خود سازد و مخاطب جلب نماید به شکلِ خودکار انگیزه و شهامتِ بیشتری برایِ انجامِ کارهایِ برجسته می یابد و انرژی و امیدِ افزنتر را جهتِ باقی ماندن در روندِ پیشرفت و خلق آثارِ جدید (آثارِ فکری ، فیزیکی.) پیدا می کند.
متمرکز شدنِ صِرفِ یک انسان ، همه حال و تمام وقت رویِ این مسئله که دیگران در موردِ اقدامات ، کنش ها و واکنش ها و انتخاب هایش چه فکر و قضاوتی می نمایند و وقت گذاشتنِ زیاد رویِ براوردنِ انتظاراتِ آنان می تواند فرصتِ پیشرفت و نیز لذّت بردن از زندگی و بودن در لحظه و همچنین خود بودن متناسب با اصل و قابلیّت هایِ ذاتی را از بشر بگیرد و مستقیم یا غیر مستقیم او را به موجودی تحتِ امر ، گوش به فرمان و عروسکی در دستِ تمایلاتِ سایرین تبدیل سازد.
اختصاص دادنِ حجمِ غالبِ ذهن به این مقوله یعنی چگونگیِ قضاوتِ دیگران درباره یِ کنش ها و واکنش هایِ شخصی در راستایِ جلبِ توجّه یِ آنان ، آدمی را از برخورداریِ مفید و بهینه یِ قابلیّت هایِ ذهنی برایِ پیشبردِ اهدافِ مهمِ زندگی باز داشته و بیشترِ استعدادهایِ باالقوّه یِ او را صرفِ فعّالیّتی می کند که بی نتیجه بوده و هیچ حاصلِ مفید و سازنده ای در بر نخواهد داشت.
صرف کردنِ تمامِ نیرو و توانمندی هایِ یک شخص بی هیچ هدف و دست مایه یِ راهبردی و وقتی در راستایِ رشد و شکوفایی و برجسته ساختن و نمایش دادنِ استعدادها و قوّت ها جهتِ قرار گرفتن در راستایِ امورِ اداری و نیز رسانیدنِ خدمت متناسب با قابلیّت هایِ ذاتیش نباشد ، فقط برایِ اینکه به هر وسیله در دیدِ دیگران بوده و توجّه یِ آنان را صِرفِ لذّت بردن (جلبِ توجّهِ دیگران لذّت بخش است و احساسِ خوشایندی از کامیابی را به انسان تلقین می نماید.) به خود جلب و معطوف سازد بی تردید امری مفید و منطقی نمی باشد.
سعیِ مداوم و تلاشِ مضاعفِ آدمی برایِ اینکه دیگران دریابند او در حالِ انجام دادنِ چه کاری و یا مشغولِ گفتنِ درباره یِ چه مقوله ای است و با چه باورهایی زندگی و از چه منش و مکتب و خط و سیری پیروی می کند و به چه جناحِ سیـاسـی تعلّقِ خاطر دارد آنهم متناسب با آنچه فضا می طلبد بسیار طاقت فرسا و تحلیل دهنده و خسته کننده و زیانبار و استرس زا می باشد و می تواند شخص را اندک اندک تا حدِّ رسیدن به پوچی و انزجار از خود و زندگی سوق دهد.
انسان در چنین شرایطی نیز تبدیل به مقلّدی صِرف می گردد که در همه حال و تمام وقت مشغولِ جمع آوریِ کنش ها و واکنش ها از دیگران می شود که مطابق با خصوصیّاتِ انحصاریِ آنان (خصوصیّاتِ انحصاریِ دیگران.) موردِ تأیید و تشویق قرار گرفته و مقبول میانِ اجتماعات است و مخاطب جلب می نماید.
قصدِ آدمی برایِ به دست آوردنِ تحسین و تشویق و تأییدِ دیگران بدونِ داشتنِ هدفی سازنده که در صورتِ کسبِ آن در حدِّ منطقی بسیار هم انگیزه بخش بوده و می تواند موجبِ افزایشِ نیرو ، انگیزه ، امید و شهامتِ شخص جهتِ ادامه یِ حرکت سمتِ خلقِ آثارِ ارزشمند و فتحِ قلّه هایِ بزرگتر باشد گاهی کلِّ زندگیِ انسان را به خود اختصاص داده و حتّی مسیرش را تعیین و او را به ناکجاآباد (ناکجاآباد منظور سمتی که هیچ با قابلیّت ها و خصوصیّاتِ انحصاریِ یک شخص که می تواند او را به قلّه هایِ کامیابی برساند مطابقت ندارد.) می کشاند.
عدمِ شناختِ خود و ناآشنایی با قابلیّت ها و قوّت هایِ انحصاری و یا نداشتنِ اهمیّت و ارزشِ داشته هایِ شخصی و نبودِ اعتماد به نفسِ کافی در یک انسان همگی می توانند موجب گردند او تمایل یابد کپیِ به ظاهر اصلِ دیگری گردد که هیچ تناسبی هم از هیچ لحاظ با آن نداشته باشد.
گاهی هم تلقیناتِ غلط و غیرِ مستقیمِ جامعه و باورهایِ رایجِ یک فرهنگ به هر دلیل در بزرگنماییِ برخی مشاغل و حرفه ها باعث می شود تا شخص داشته هایِ خود را بی ارزش ، کم اهمیّت ، ناکارآمد ، غیر قابلِ توجّه و بی تأثیر پنداشته و تمام سعی و توانش را بی هیچ ابتکار عملی برای الگو برداری از بت هایی که در ذهن می سازد جهتِ جلبِ نگاهِ دیگران صرف نماید.
وابستگیِ یک شخص به تأیید و تشویق و تقدیرِ دیگران در صورتی که پس از تلاش و کوششِ فراوانِ در جلبِ نظرِ آنان این امر محقق نگردد بی تردید او را از ادامه یِ هر حرکت و فعّالیّتِ جاری بازداشته و هدف را برایش بی معنی و خالی از خاصیّت می نمایاند.
تردیدی نیست آدمی در چنین روندی پس از گرفتنِ تأیید و تشویقِ دیگران (گرفتنِ تأیید و تشویقِ دیگران در هر محیطی و در مواجهه با هر شخص.) هر چند زودگذر و سطحی با احساسِ خوب یعنی رضایت و آرامش مواجه می شود و از این وضعیّت لذّت می برد (لذّت بردن پیامی بنیادی است و آنچه انسان را از مفید و درست بودنِ امری مطلع می سازد ((البتّه تا وقتی با حسِّ ترس و پشیمانی مخلوط نگردد.)) و یا او را به سمت و سویی که باید سوق میدهد منعطف ساخته و به ادامه دادنِ راه در یک مسیر تشویقش می نماید و در واقع پاداشی است که طبیعت به بشر ارزانی می دارد ولی این انسان است که باید با بهره مندی از خرد حد و مرزِ برخورداریِ منطقی از آن را برایِ خود تعیین و مشخّص نماید و از هر چیز به اندازه ای لذّت ببرد که باعثِ آسیب و زیان و خسارت نگشته و سد و مانعی جلویِ پیشرفتِ همه جانبه اش در ارکانِ مختلفِ زندگی نباشد.) و می پندارد کاملتر و بزرگتر شده است و به همین دلیل به تلاشِ خود در این زمینه ادامه می دهد.
انسان ها با چنین مشخّصاتی بسیار هم آسیب پذیر بوده و هر انتقاد و بی توجّهی حتّی کوچک روحیه یِ آنان را خراب و روزگارشان را تیره و تار کرده و نیرو وقابلیّت های شان را به یغما می برد و روندِ طبیعیِ حرکت شان را مختل می سازد.
چنین اشخاصی در مواجهه با هرگونه ایراد و اشکال گرفتن از آنان حتّی به حق بسیار کم طاقت و بی ظرفیّت بوده و نیز به هیچ عنوان تحمّلِ در حاشیه قرار گرفتن ، مهم قلمداد نگشتن و نادیده انگاشته شدن را ندارند.
انسان ها با مختصّاتِ نامبرده شده اغلب به دلیلِ فشارِ مضاعفی که به خود وارد می آورند و هم براورده نشدنِ انتظارات و همچنین بر وقفِ مراد نبودنِ اوضاع و نرسیدن به نتیجه یِ مدِّ نظر ، مطابقِ میلشان ، به هم ریخته و آشفته ، درگیر ، کم انرژی ، خسته و کسل ، عصبانی و ناموفّق ، بی هویّت ، سست بنیاد ، بی ثبات و باری به هر جهت و پر اشتباه همراه با درگیری هایِ ذهنی و همینطور مملو از حسِّ کینه و انتقامِ مداوم و نیز در حالِ شکنجه دادن و تحقیر و توبیخِ پیاپیِ خود می باشند.
اشخاصِ فوق در همه حال و تمام وقت چه در خلوت یا مابینِ جمع اغلب فکر و ذکرشان قضاوت کردنِ ذهنیّت و تصوّراتِ دیگران درباره یِ آنان است و گاهی به خیال پردازی در این حیطه مشغول و نوعِ نگاهِ سایرن نسبت به خود را و اکثرِ مواقع آنگونه که دوست دارند حدث و گمان می زنند.
چنین انسان هایی به مرور دچارِ بیماریِ توهّم و خیال پردازی هایِ عبث شده و اندک اندک آنقدر به آنچه می پندارند باور می آورند که بر اساسِ آن واکنش نشان داده (واکنش هایِ منفی و مثبت.) و نوعِ روابطِ خود را با چنین تصوّراتی طراحی و سازماندهی می کنند.
این اشخاص اغلب به شکلی وسواسی تصوّر می نمایند سایرین دست از کار و زندگیِ خود کشیده و به کنترل کردنِ آنان و کنجکاوی درباره یِ نوع و شیوه یِ زیستن شان مشغول می باشند و کنش ها و واکنش هایشان را زیرِ نظر دارند.
آنان گمان می کنند مردم تحرکات و نیز جزئیّاتِ زندگیِ آنان را به طورِ دقیق زیر ذرّه بین گذاشته و بی وقفه اقداماتِ شان را موردِ سنجش و تجزیه و تحلیل و براورد قرار می دهند و درباره اش با هم به گفتگو می نشینند.
همین علّت ها دلیلی می شود تا آنها همواره تحتِ فشارِ کشنده ای بوده و جزیی ترین مواردِ خطا و اشتباه باعثِ خجالت ، تنش ، آشفتگیِ و نیز رنجش از خود و بانیِ سرخوردگی و سرافکندگیِ درونیِ شان بدونِ اینکه کسی در واقعیّت به آنان کاری داشته باشد گردد.
چنین اشخاصی بیشترِ کارها ، تصمیمات و اقداماتشان پر سر و صداست و طوری عمل می نمایند تا همه از روندِ زندگی و نوعِ زیستنِ آنان و نیز باورها و اصولِ موردِ تأیید و کاربردیشان که اغلب تقلیدی بوده زود به زود هم رنگ عوض می کند مطلع گردند.
اشخاصِ فوق نیز بسیار مشتاقند دیگران گوش و وقتِ خود را بی وقفه در اختیارشان گذاشته و درباره یِ اقدامات متناقض شان با آنان گفتگو کرده و پرسش هایی در خصوصِ چگونگیِ عملکردشان از آنها بنمایند تا بتوانند معلوماتِ خود را طوطی وار بیان و تأیید و تشویقِ مخاطبین را دریافت نمایند.
این دسته از انسان ها به هیچ عنوان نمی پذیرند دیگران آنگونه که آنان می پندارند نمی توانند برایِ جزئیّاتِ زندگیِ شان اهمیّت و ارزش قایل باشند و گاهی رفتار و کردارشان از تحمّل و حوصله یِ سایرین خارج و دوستان و آشنایان را خسته و منزجر می نمایند.
اینان هرگز به دیگران توجّه نمی کنند و برایِ امورِ سایرین آنگونه که در موردِ خود انتظار دارند ارزش و اهمیّت قایل نمی شوند و به هیچ عنوان قادر به تحمّل کردنِ کسی با دارا بودنِ جاذبه یِ بالاتر از خود نمی باشند.
اشخاصِ فوق اغلب چه مستقیم و غیرِ مستقیم و نیز آشکارا یا پنهان موردِ تمسخر و نیز در معرضِ گوشه و کنایه و متلک و غیبت بوده و به مرور جایگاه ، شأن و اعتبارِ خود را بینِ دوستان ، آشنایان و همراهان و همچنین در محیطِ کاری از دست می دهند.
عواملِ فوق و نیز ، خودشیفتگی و توقع طلبیِ محض و بی منطقِ چنین اشخاصی باعث می شود تا حسِّ رنجش و قضاوتِ دشمنانه یِ مداوم و شوک هایِ پی در پیِ روحی و روانی در آنان پدید آمده و شوق و ذوق و امیدشان را بر باد دهد و منجر به از دست دادنِ انرژیِ عظیمی از آنها شود و درد و کرختی و کدورتی شدید در همه حال قلب و روحشان را فرا گیرد.
در چنین اوضاعی یعنی قطعِ مواردِ انرژی بخش و محرّک و آنچه صرفاً از عواملِ بیرونی تأمین می شود و وابسته به کرمِ دیگران است ، بی شک هیچ نیرو و انگیزه و تمرکز و تمایلی جهتِ پرداختنِ درست به مسایلِ مختلفِ زندگی برایِ شخص باقی نمی ماند.
این دسته اشخاص اندک اندک دچارِ از خود بیگانگی و نیز به دلیل ساختنِ پی در پیِ شخصیّت هایِ مختلف و اغلب تقلیدی برایِ جلبِ نظرِ دیگران منشِ واقعی و شخصیّتِ برخاسته از خصوصیّاتِ ذاتی شان را گم کرده و درگیرِ بی هویّتی می گردند.
انسان هایی چنین اندک اندک خودباوری و اتکا به داشته هایِ شخصی و ابتکارِ عملِ شان را از دست می دهند و قادر نیستند هیچگونه برنامه ریزی و تصمیم گیریِ مستقل و با ثباتی داشته باشند.
اشخاصِ فوق به مرور هر روز پس از شکست هایِ مداوم حساس تر ، منزوی تر و گوشه گیرتر شده و در معرضِ هجومِ فزاینده یِ باورهایِ زیانبار و آنچه آنان را سویِ بدبینی و دشمنی و نفاق و نفرت و خشم هایِ کوبنده سوق می دهند ، زندگیِ تهی از پیشرفت ، افتخار ، سرخوشی و امید و انگیزه را پیش می گیرند.
این دسته از انسان ها تا آنجا پیش می روند که حسِّ دلسوزی و ترحّم نسبت به خود پیدا کرده و روحیه ای حق به جانب را تجربه می کنند و گمان می برند و باور می کنند هیچ کسی آنان را درک نکرده و به آنها اهمیّت نمی دهد و برایشان ارزش قایل نمی باشد.
همین امر باعث می شود آنان به خود حق دهند بی مصرفی و زیان آفرینی پیشه کرده و نیز مدّعی شده و درگیری و مشاجره با دیگران و ایجادِ تنش در هر فرصتی را به ازایِ چنین برداشتی واجب بشمارند و همواره دنبالِ انتقام گرفتن به صورتِ مستقیم یا غیر مستقیم از سایرین باشند.
چنین روندی بی تردید باعث می شود اندک اندک اطرافیان و مرتبطینِ این اشخاص از آنان دوری کرده و از بودن کنارِشان و جایی که آنها حضور دارند به بهانه هایِ مختلف شانه خالی نمایند و تنهایشان بگذارند.
در واقع تحمّلِ انسان هایی که مابینِ ده ها و گاهی صدها شخصیّت ، تیپ ، الگو گم شده اند و هر روز با اصلوب و شاخص و قالب هایِ به طورِ کلّی متفاوت زندگی می کنند و در نقش و نقاب هایی نامتناسب غرق و از خودِ اصیل شان فاصله گرفته اند و ارزش ها را نایده می گیرند و فقط در پیِ جلوه گری و جلبِ توجّه به هر قیمتی جهتِ کسبِ رضایتِ دیگران و اشغال کردنِ سرتیترِ خبرها به منظورِ تأیید طلبی و لذّت جویی هستند برایِ هر کسی سخت و طاقت فرسا است.
شخصیّت ، تیپ ، الگو ، اصلوب ، شاخص ، قالب و نقش و نقاب هایی که هر کدام از جایی بدونِ فکر و تحلیل و بررسی و برآورد و اندیشه گرایی ، همانا گذراندنِ پروسه یِ انتخابِ حقیقی و داشتنِ هدفی متعالی یعنی آنچه درخور موجودِ صاحب شعوری به نامِ بشر است و فقط صِرفِ نمایِ جذّاب و ظاهرِ چشم گیر و موردِ تأیید و تشویق کپی برداری شده و در زندگیِ چنین انسان هایی وارد می شوند و در راستایِ منافعِ کوچکِ شخصی موردِ استفاده واقع می گردند.
این دسته اشخاص به سرعت تحتِ تأثیرِ پیرامون واقع گشته و احساساتِ آنان برانگیخته شده و در سیطره یِ هیجانات محیطی قرار می گیرند و به شدّت و البتّه به شکلِ کورکورانه و غیرِ منطقی پیروِ هر آنچه می شوند که به قولِ معروف رایج و در جامعه مُد می گردد و سریعاً در آن قالب فرو می روند.
بی شک یافتنِ شیوه ها و روش هایِ زیستنِ درست از منابعِ معتبر و آنچه تجربه و منطق بر سودمندیشان گواهی دهد و تحقیق و بررسی و ارزیابیِ خرد نیز بر آنان صحه گذارد می تواند انسان را از افتادن در چنین دام هایی که عمرِ باارزشِ او را تباه و فرصت هایش را می سوزاند نجات بخشد.
انسان بهتر است بداند آنگاه که با تمامِ تمرکز و توان همراستا با قابلیّت ها و استعدادهایِ بالقوّه اش سمتِ اهدافِ سنجیده حرکت نماید بی تردید پس از کسبِ نتیجه و رسیدن به حاصلی شایسته و اثری زیبا موردِ توجّه قرار خواهد گرفت و می تواند همیشه تأیید و تحسین و تشویق و محبّتِ همنوعان را در صورتِ احساسِ نیاز و تمایل جهتِ بالا بردنِ سطحِ کیفیِ توانمندی هایش برایِ خود بدونِ هیچ زحمتِ مضاعفی داشته باشد.
پایان


0