شعرناب

احساس به زبان عامیانه

نظراتِ بسیاری را تا به امروز در موردِ درکِ حالاتِ درونی ، یعنی آنچه در بینِ انسان ها به " احساس " شهرت یافته است خوانده و یا شنیده ام و خود نیز دریافت هایِ گوناگونی در سطوحِ مختلف از این قوایِ نهانیِ وجود داشته ام و می توانم خلاصه آن که کمی متفاوت تر از تعاریفِ رایج و متداول می باشد را به عرض برسانم.
در سازمانِ وجودِ انسان سنسورهایی هست که پیام هایی را به فرد ، متناسب با شرایطی که در آن قرار می گیرد و بسته به وضعیّتی که در اطرافِ او در حالِ روی دادن است مخابره می کند.
این عواملِ درونی ، شرایطِ مختلف در پیرامون و همچنین موقعیّتِ یک فرد در تصمیم گیری ها و نیز وضعیّتِ او حینِ انجام کارها را با کمک گرفتن از حواسِ چندگانه آدمی درک کرده و نظرات و هشدارهایِ لازم را برایِ او ارسال می نماید.
به عنوانِ مثال وقتی انسان در یک محیطِ شاد و سرشار از انرژی قرار می گیرد پیام هایِ خوب و رضایت بخشی را از درون دریافت نموده و حالتِ خوشی را احساس می نماید و در واقع مهر تأیید بر شرایطِ حاکم زده و فرد را تشویق به ماندن در چنین وضعیّتی می کند و بر عکس وقتی در فضایِ غمگین و مملوِ از کسالت حضور به هم می رساند پیام هایِ بد و ناخوشایندی را درک و تمامیّتش پُر از تیرگی و غم و اندوه می شود و یا اینکه وقتی در کانونی قرار می گیرد که خطر او را تحدید می نماید ترس بر او غالب می گردد و وجوش دچارِ تنش و زندگیش دچارِ بهران می گردد.
در بیشتر مواقع درکِ حالاتِ درونی را به شاخه هایِ متعددی تقسیم می نمایند امّا بنده با کسبِ اجازه از اساتیدِ گرامی آن را به سه دسته تقسیم می کنم.
1-دسته اول حالات خوب یا خوشایند.
2- دسته دوّم حالات بد و ناخوشایند.
3- دسته سوّم علایمِ خطر یا حالاتِ هشدار دهنده.
درکِ حالاتِ درونی (احساس) در واقع ابزارهایی است که به انسان کمک می کنند تا بهترین و ایمن ترین انتخاب ها را برایِ قرار گرفتن در محیط و شرایط هایِ مختلف و البتّه با کمک گرفتن از قوایِ دیگر همانندِ تشخیص و سنجش که زیر مجموعه خردورزی است داشته باشد و یا امور و کارهایِ خود را بدان منوال (به بهترین شکل و ایمن ترین حالت و زیباترین صورت.) به انجام رساند.
زمانی که انسان در شرایط ایده آل و خوب و متناسب با وضعیّتِ وجودیِ خود (شرایطِ ایده آل و متناسب با وجود بنابر هر فرد می تواند متفاوت و گوناگون باشد.) قرار می گیرد مغزِ او ماده ای ترشح می کند که تأثیری همانند مورفین و یا الکل دارد ، یعنی آنچه برخی از جان گذشته برایِ رسیدن به حالتِ سرخوشی و شادیِ زیاده خواهانه اشتباهاً بیرونیش را استفاده می کنند. (البتّه تأثیراتِ این مواد بیرونی(مورفین و نیز الکلی که از گیاهان و میوه ها گرفته می شود.) هیچگاه همانندِ تأثیراتِ طبیعی که بدن خود تولید می کند نمی تواند دائمی و سالم و بی دردسر باشد.)
از این رویِ آدمی هنگامِ اخذِ چنین حالت خوشایندی(حالتِ خوشایندی که بدن به صورتِ طبیعی ایجاد می نماید.) پیامی از نوعِ دسته اوّل را دریافت می کند یعنی این موقعیّت یک محیطِ نرمال و هماهنگ با شالوده ی وجودیِ توست و می توانی در صورتِ از بین بردنِ موانع و تداوم بخشیدن به چنین وضعیّتی همیشه از آن برخوردار و بهره مند گردی.
انسان اگر این حالات را خوب دریابد و لیست کند و بداند که چه شرایط و وضعیّت هایی او را مشعوف و سرخوش می رساند می تواند نیازش به چنین شرایطی را همانندِ کسی که معتاد به موادِ مخدر و یا الکل گشته و استفاده از آن نیاز او را برآورده ساخته و غم و غصه و ناخوشی و درد و کسالت را از وجودش می رهاند و سرحالی و سرزندگی را (هر چند موقت و ناقص و با گرفتنِ بسیاری از داشته هایِ باارزشِ انسانی و اخلاقیِ آدمی.) به او باز می گرداند تأمین و یک زندگیِ خوشحال و رضایت بخش را برای بیشتر اوقات در سرگذشتِ خود رقم زند.
نیازهایِ افراد متفاوت و سلیقه ها و علایقِ آنان گوناگون می باشد ، هر کس باید موادِ مصرفیِ خود را که قادر است شارژش نماید پیدا کند و فقط با آن می تواند به سرمستی و شادی و نشاط و شعف و همچنین رضایتِ قلبی نائل گردد.
برخی از افراد با پرداختن به شاخه هایِ هنری و خلقِ آثار به چنین حالاتی می رسند ، برخی با مطالعه و کشفِ حقایق ، برخی با کمک به دیگران و رسیدگی به امورِ نیازمندان ، برخی با ورزش و رسیدن به قله هایِ موفقیت در این زمینه و برخی هم با کار و یا رفتن به مکان هایِ خاص مثل کوه یا دریا و برخی با ...
فرقی نمی کند مهم این است زمانی این حالت به انسان دست می دهد که متناسب و هماهنگ با ویژگی ها و شخصیّتِ درونی و نیز خمیره ذاتی ، یعنی در راستایِ خیر و راستی و درستی و نیکی باشد.
آدمی هر چه در هر کار به معیارِ خیر و راستی نزدیک تر گردد به دلیلی که ذاتاً زیبایی جو ،خیرخواه و راستی گرا است شادی و سرخوشی و نیرویِ او افزون تر و مداوم تر خواهد گردید و تمایل و علاقه اش هیچگاه در شرایطِ عادی کاهش نخواهد یافت.
غم ، غصه ، کسالت ، افسردگی ، پوچی... زیر مجموعه ی حالتِ دسته دوّم است و وقتی فرد از آنچه شارژش نموده و حالتِ خوب را به او تزریق و نصیبش می کند دور شده و در شرایطی قرار می گیرد که برایش خوشایند نبوده و متناسب با روحیّات و تمایلاتِ ذاتیش نیست و وجودش نمی تواند چنین وضعیّتی را قبول و موردِ پذیرش قرار دهد به سراغش می آید و از این روی پیام هایِ بدی را مخابره کرده و در واقع به انسان اعلام می نماید در این ایستگاه توقّف ننماید و با اوّلین اتوبوس یا هر چیز از شرایطِ فعلی خارج شده و خود را به مکان یا محیطِ مطلوب و یا کارِ ایده آلی که شادی و آرامش را هدیه اش می دهد برساند ، به زبان ساده یعنی بدن هشدار می دهد بابا خمار شده ای پاشو برو موادت را مصرف کن داداش تا اینقدر درد و رنج را تحمّل نکنی.
ترس ، استرس ، دلهره ، تنش ، نگرانی ، دلواپسی ... اینها هم زیر مجموعه حالتِ دسته سوّم و علایمِ هشدار دهنده ای است که خطر و ناامنی را اعلام می کند و نیز خارج شدن از مسیرِ درست و نیک ، یعنی آنچه مغایر با تمایلاتِ ذاتیِ انسان بوده و درون چنین شرایطی را تهدیدی برایِ ایمنیِ موجودیّتِ آدمی قلمداد می کند و با نواختنِ آژیر هایِ خطر هشدار می دهد و به او اعلام می کند هماهنگ با خطِ سیرِ منتهی به رضایت و سلامتی و پاکی نمی باشد.
معمولاً انسان عواقبِ کارهای انجام شده در این هنگام و تصمیمات اتخاذیش ، یعنی آنچه عموماً خالی از خردگرایی و منطق بوده و بدونِ بهره مندی از عقل اتخاذ گشته و به فاجعه و شکست منجر می شود را بر گردنِ پیام هایِ برخاسته از حالاتِ درنی (احساس) انداخته و آسیب ها و خساراتِ متحمله را ناشی از این قوا که صادقانه و خالصانه به او خدمت می کنند می اندازد.
به نظر بنده مقوله خرد و درکِ حالاتِ درونی(احساس) دو مقوله جدا از یکدیگر می باشد و هیچ کدام نباید دیگری را تحت الشّعاع قرار داده و یا جایِ دیگری نشینند بلکه می بایست هر یک در جایِ خود در تعاملی سازنده به انتخاب و تصمیم گیریِ بهتر و مفیدترِ انسان کمک کنند.
حالاتِ درونی شرایطِ ایده ال و مناسب را به انسان گوشزد می کنند امّا هرگز نمی توانند رفتارهایِ بعدی را توصیه کنند و به عنوانِ مثال برایِ مالکیّت و یا حفظ و یا هر تمایلِ فزون خواهانۀ دیگری که می تواند آدمی را به تصمیم گیری هایِ عجولانه وادارد و دست به اقداماتِ بی خردانه زده و بدونِ سنجیدنِ موقعیّت و برآورد وضعیّت ، خود را چشم بسته به آغوشِ هر محیطی بسپارد و دچارِ آسیب و زیان و ضرر گردد هیچ نظری ندارد.
اصولاً این قسمت از کار به عهده ی عقلِ آدمی است و باید در جایِ خود به کار گرفته شده و معیارهایِ اصولی را برایِ انسان برآورد نموده و روشن سازد ، به صورتی که سلامت و امنیّت را در درجه ی اوّل برایِ او پیام آور باشد.
پس این انسان است که باید کنترلش را حفظ نموده و در مواجهه با چنین پیام هایی خود را مدیریّت کرده و در هر دو حالتِ خوب و بد (سرخوشی و خماری) دست به کارهایی دور از عقل و منطق نزده و باعثِ آسیب و زیان خسارت چه به خود و چه به دیگران نگردد.
مسلماً خوانندگانِ بالایِ 5 سال برخورد کرده اند افرادِ دائم الخمر چه وقتی از این ماده ی ناگوار استفاده می نمایند و چه هنگامی نمی نمایند دست به کارهایی می زنند که عقلِ سالم و منطقِ بیدار و منصف را یارایِ پذیرش و قبولِ این اعمال نیست.
در دوزهایِ بالایِ مصرف فردِ بیمار حینِ ارتکابِ جرم ، به خود و دیگران آسیب و ضرر و زیان می رساند و در بیشترِ اوقات پس از برگشتن به حالتِ عادی و طبیعی از کرده خجل و شرمگین و پشیمان می گردد.
آدمی بهتر است بیاموزد در مواجهه با شرایطِ احساسی به این روز دچار نشود و تعادل و کنترلِ خود را همچون مدیری قابل و کاردان حفظ و آنقدر شیفتۀ استفاده از وضعیّتِ احساسی نگردد که عقلش مختل گشته و یا نادیده گرفته شود و در آخرِ داستان در جوبِ فلاکت افتد و آبرویش بر باد و شخصیّتش دچار برچسب هایِ ناگوار گردد.
حالاتِ درونی در صورتِ توجّه نمودن به آنان حتّی می توانند میزانِ توانایی و قدرتِ انسان را برایِ انجامِ کارهای خوب به فرد خاطر نشان کرده و مقدارِ درستِ آن که موجبِ آسیب و زیان و یا درد و رنجِ آدمی نگردد را به او یادآور گردند.
در نتیجه انسان می تواند نگاهش را به این قوایِ مفید و کارآمد تغییر داده و جایِ آنکه از آنان به عنوانِ وضعیّتی برایِ زندگی کردن یاد نماید و گمان کند حالاتِ مختلف خود به خود سراغش آمده و یا ناخودآگاه سرباز می نمایند و هر کدام که زود تر سر برسند و یا فعّال شوند قادرند تا هر گونه می خواهند زندگیِ او را تحت الشعاع قرار دهند ، قادر است از آنها همانندِ نشانه و علایمی هشدار دهنده جهتِ وضعیّت ها و شرایطِ مختلفِ قرار گرفته شده در ان استفاده و از فوایدش به منظورِ سنجیدنِ موقعیّت ها و نیز انتخاب هایش بهره مند گردد.
پایان.
*پا نوشت : بنده هیچ گونه مسئولیتی را در قبالِ معتاد شدنِ خوانندگانِ محترم و یا حتّی هوس کردنتان برایِ آزمایش و امتحان و یا هرگونه حرکتِ محیّرالعقولِ دیگر به بهانه اینکه در این پست از قشرِ شریف و انقلابی و اهلِ عملِ مصرف کنندگانِ الکل و موادِ مخدر به عنوانِ مثال هایی روشن یاد کرده ام نمی پذیرم ، لطفاً در حفظ و نگهداری خود کوشا باشید ، سلامتی شما(سلامتی در مصرف نکردنِ مواد هایِ افیونیِ گیاهی و شیمیائی و نیز مشروباتِ الکلی و همچنین مصرفِ هرگونه مواد خسارت زا.) نشانه شخصیتِ شماست.


0