باباطاهر همدانی در دوبیتی های عرفانی بسمه تعالی باباطاهر همدانی در دوبیتی های عرفانی مقدمه : بابا طاهر همدانی از شعرا و عرفای قرن پنجم هجری گشته است . بابا طاهر همدانی را با دوبیتی های ساده , روان و سرشار از معانی ناب ِ عاشقانه و عارفانه خواهیم شناخت . در ذیل به بررسی اشعار عرفان اسلامی ِ باباطاهر , این موج بلند عرفان اسلامی خواهیم پرداخت . متن: خوشا آنان که پا از سر ندانند مثال شعله , خشک و تر ندانند کنشت و کعبه و بتخانه و دِیر سرایی خالی از دلبر ندانند در هر زمان , عشق حضرت توحید را بایست در قلب پرورش داد و از تمام ظواهر بایست گذشت و تنها سیمای نورانی حضرت یزدان را بایست نِگریست در هر زمان , عشق حضرت توحید را بایست در قلب پرورش داد و در هر زمان و مکان , تنها سیمای نورانی حضرت یزدان را بایست نِگریست تو که ناخوانده ای علم سماوات تو که نابرده ای ره در خرابات تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات بایست در زندگانی خویشتن , سود و زیان حقیقی را دانست و در مستی عشق حضرت توحید , گام زد . تا به وصال یار خویشتن یعنی حضرت خدا , خواهی رسید . غمم غم بی و همراز دلم غم غمم همصحبت و همراز و همدم غمم نهله که من تنها نشینم مریزا ! بارک الله ! مرحبا غم آری غم ِ قلبی , راه لقاء عشق خواهد گشت اگر مستان مستیم از تویی مان اگر بی پا و دستیم از تویی مان اگر گبریم و ترسا ور مسلمان به هر ملّت که هستیم از تویی مان چه مسلمان , چه غیر مسلمان , در ازل , ما زاده ی حضرت توحید بوده ایم. و چشم انتظار ِ رحمت الهی گشته ایم . مه آن اسپیده بازم سینه سوهان چرا گاه مه بی سر بشن کوهان همه تیغی به سوهان می کرن تیز مه آن تیغم که یزدان کرده سوهان آری , قلب بایست در طریقت عشق الهی , دلسوخته , صیقلی و نورانی گردد خداوندا ! به فریاد دلم رس تو یار بی کسان مه مانده بی کس همه گویند طاهر کس ندارد خدا یار منه , چه حاجت کس ! تنها حضرت توحید , یاری گر ماسوا الله گشته است و غیر از حضرت یزدان در برابر اراده و تصمیم حضرت خداوند , زبون و مطیع خواهد بود . الهی ار نواجم ور بواجم تو دانی حاجتم را من چه واجم اگر بنوازی ام , حاجت روا بی وگر محروم سازی , مَه چه ساجم ؟ باباطاهر همدانی با حضرت توحید , مناجات ِ سرشار از نیاز و عشق خواهد کرد و سعادت و تیره روزی بندگان را تنها در زِمام و خواست حضرت ایزد خواهد دانست . مَه از قالوا بلی تشویش دارم گنه از برگ و باران بیش دارم اگر لاتقنِطوا دستم نگیرد مَه از یاویلنا اندیش دارم باباطاهر به درگاه الهی , تنها داشته ی زندگانی پر از خطاهای بندگی دنیوی را به استناد آیه ی قرآنی ِ : " لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ " , امید به رحمت و بخشش حضرت توحید در روز قیامت خواهد دانست . کجا بی جای ِ تو ای بر همه شاه ! که من آیم بدان جا از همه راه همه جا جای تو , من کور باطن غلط گفتم , غلط استغفرالله ! آری , عاشق حضرت توحید همه ی زمان ها و مکان ها را به عشق توحید , خواهد گذراند و در هر مکان از عشق حضرت خداوند , غفلت نخواهد کرد و ظاهربین و کور باطن نخواهد گشت . عاشق آن به که دایم در بلا بی ایوب آسا به کرمان مبتلا بی حسن آسا به دستش کاسه ی زهر حسین آسا به دشت کربلا بی عشق الهی با امتحان الهی و سختی همراه خواهد بود . باباطاهر همدانی خواهد سُرود : هر چه امتحان الهی سخت تر گردد و همچون بلایای ِ صبر حضرت ایوب (ع) یا شهادت زهر آگین امام مجتبی (ع) و یا شهادت سیدالشهدا امام حسین (ع) در دشت خونین کربلا , افزون تر گردد , عشق حضرت توحید در قلب عاشق , بیشتر خواهد شکفت . خدایی که مکانش لا مکان بی صفا بخش جمال گلرخان بی پدید آرنده ی روز و شب خلق که بر هر بنده او روزی رسان بی آری , عشق خداوند در تمام هستی حضور خواهد داشت . و اوست که آفریننده ی زیبایی هاست . همچنین روزی موجودات زنده به دست تدبیر و رحمت او خواهد بود . به دام دلبری دل مبتلا بی که هجرانش بلا , وصلش بلا بی در این ویرانه دل جُز خون ندیدم نه دل , گویی که دشت کربلا بی کربلا , آئینه ی سختی های راه عشق حضرت توحید گشته است . و شهدای نینوا از هجران حضرت توحید , راه وصال ِ شهادت در دشت خونین نینوا را خواهند برگزید . به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم به هر جا بنگرم کوه و دَر و دشت نشان روی زیبای تو بینم آری عاشق حضرت توحید هر زیبائی را که خواهد نِگریست , تنها به یاد ِ جمال حضرت یزدان خواهد افتاد . نتیجه : باباطاهر همدانی از دلسوختگان و عارفان حضرت توحید خواهد بود و عشق ساده و بی پیرایش خویشتن را با مفاهیم قرآنی و کلیات عرفان اسلامی آمیخته است . این عارف توحیدی , در دوبیتی های ماندگار خویشتن چون شوریدگان , خویش را سرزنش ها کرده است و غفلت از عشق حضرت یزدان را موجب دور افتادگی از وصال حضرت حق خواهد دانست . منبع : دوبیتی های بابا طاهر عریان _ تصحیح : کاظم عابدینی مطلق _ انتشارات محراب دانش _ چاپ چهارم_ 1392 . نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا
|