شعرناب

فکر چیست؟

فکر چیست؟
ـ بررسی علم فکر (نواتیک / Noetik دیانواتیک Dianoetik) و قوانین فکر
ـ تضادهای فکری چیستند و چگونه به وجود می آیند؟
فکر چیست؟
پروسه فکر در انسان، از هفته دوازدهم تکامل جنینی به بعد شروع می شود و فکر کردن در واقع توانمندی بیولوژیکی موجود زنده است که با تجهیزات مختلف بیولوژیکی تلاش می کند با محیط اطرافش تبادل اطلاعات بکند. این تبادل از طریق جریانات شیمیائی، بیوشیمیائی و نویروشیمیائی انجام می گیرد.
"فکر" سازماندهی کمی ـ کیفی فعالیت فیزیکی، بیوفیزیکی، بیولوزیکی، شیمیائی، بیوشیمیائی و نویروشیمیائی بدن انسان است، که در آن همه مختصات جهان مادی ـ عینی به منزله یک واقعیت عینی مستقل و خارج از ذهنیت انسان از طریق حواس پنجگانه به مغز منعکس می شوند و در آنجا یک تصویر عینی مطابق با واقعیت مادی ـ عینی در یک پروسه چند جانبه مادی و با همه خواص و ماهیتهای کمی و کیفی تجربه شده در پروئینهای ویژه مغز شارژ می شود و دوباره به وسیله انسات به یادآورده شده و مورد شناسائی قرار می گیرد (این پروسه بغرنج و همه محاط فعالیت متقابل همه اندامهای حسی، هورمونها و مغز یک جریان فوتو مکانیکی در دوربین عکاسی نیست).
از آنجائی که انسان مثل خیلی از موجودات در طبیعت دارای اندامها و دستگاه هائی مثل ششها، مجاری تنفسی، بینی، حفره های بینی (منخرین راست و چپ)، حلق، دهان، دندان، زبان و لبهای بالا و پائین می باشد، سعی کرده است به مرور تکوین طبیعی صداهای مختلفی را به کمک دستگاه های نامبرده فوق به وجود بیاورد و از ترکیب آنها برای نامگذاری سایر موجودات، اشیای بی جان و پدیده های موجود در طبیعت استفاده بکند.
بنابراین همین نامگذاری پدیده های مادی موجود در طبیعت در یک گله انسانی محدود به یک محیط جغرافیائی، پیرامون لغوی را برای مادیات عینی و پدیده های مربوط به آن را به وجود آورده است که از همه افراد تشکیل دهنده گله فهمیده و مورد استفاده قرار بگیرد.
از انطباق "پیرامون لغوی حاصل از طبیعت مادی" و "پیرامون صوری مادی ـ عینی حاصل از اندامهای حسی" به مرور تکوین انسان زبان به وجود آمده است. بدون زبان امکان تجدید تولید فکر، تولید اشتقاقات و تنوعات فکری و غیره میسر نیست و بالعکس، زیرا که تغییر ماده، شناسائی خواص بیشتر آن، تسلط به پروسه تحدید تولید ماده با خواص جدید، ضرورت زبانی مبرمی را برای بیان درجه شناخت نوین ایجاد می کند.
بنابراین هر جسم مادی در مغز دارای دو تا پیرامون می باشد: پیرامون شکلی (صوری) و لغوی، طوری که هر دو بر یک جسم مشخصی با همه مختصات منعکس شده به مغز، دلالت می کنند.
بنابر نوشته های فوق، فکر بالاترین محصول "ماده سازمان داده شده" در تشکل مغز انسان می باشد که بر اساس تکامل بیولوژیکی ، به ویژه به مرور کار دسته جمعی ـ اجتماعی با ماده و تغییر ماده با استفاده از ابزار و آلات مدام تغییر یابنده، به منزله فرایند تکوین اجتماعی (سوسیوژنسیس) به وجود آمده است، طوری که شناختهای استتناجی از ماده به طور دراز مدت و تدریجی ساختار مغز را هم تعیین می کنند. در واقع ساختار مغز انتگرال غیر قابل تفکیکی از محیط زندگی مادی (طبیعت) می باشد که شرایط آن تأثیر مستقیمی را در مغز دارند.
علاوه بر طبیعت مادی، ما دارای حواس پنجگانه و هورمونهائی هستیم که اولا در ارتباط مستقیم با مغز قرار دارند و مغز را با جهان خارج از خود در ارتباط می گذارند و کار مغز را با محیط هماهنگ می کنند و دوما عملکرد آنها در بدنمان احساسات، انعکاسات، انزجارات، حساسیتها به ماده جاندار و بی جان، علایق، تمایل، عدم تمایل، ترس، وحشت، تنش، افسردگی، قهر، دوری، نزدیکی، درد، غم و غصه، حسرت، آرامش، عدم آرامش، لوس بازی، خودپسندی، خودپرستی، خودمداری، نوع دوستی، تنفر و عشق نسبت به دیگران، احترام، بی حرمتی، باملاحظگی، بی ملاحظگی، بد اخلاقی، خوش اخلاقی، خوش بینی، بدبینی، با وجدانی، بی وجدانی، خود ـ کوچک بینی، خود ـ بزرگ بینی، عقده حقارت، تکبر، زشتی، زیبائی، تلخی، ترشی، شیرینی، پرروئی، کم روئی و غیره را باعث می شوند.
بعضی از خصوصیات نامبرده دارای عوامل فیزیولوژیکی هستند و بعضی از آنها در شمار داده فرهنگی به حساب می آیند که در واقع حصوصیات تزریق شده می باشند، که مغز ما با آنها در گیر است ولی تصویر مادی ـ عینی از آنها را ندارد و در شمار ایده آلیزم عینی (مثل: حساسیت "آلرژی" نسبت ماده) و ایده آلیزم ذهنی (مانند: خوش بینی) هستند.
فکر می تواند خودش را از داده های حسی واقعیت عینی (طبیعت مادی) جدا بکند که از مرزهای یک شئی تکی فرارتر برود و جهت شناخت روابط عمومی، لازم و اصولی و ساختارها خودش را ارائه بدهد.
فکر مواد تجربیات حسی را به کار می برد که در آنها عمومیات، تکیات، اصولیات و غیر اصولیات، لازمات و " آنچه که اتفاقی است (اتفاقات)" در تنوع رنگارنگ با همدیگر یکپارچه واحد هستند و همچنین از این "یکپارچگی واحد" آنچه که "عام"، "اصولی" و "قانونمند" است به وسیله یک سری عملیات تحلیلی ـ ترکیبی و همچنین از طریق "مجرد سازی" و "عمومیت دهی" ارائه داده می شوند و به منزله مفاهیم تجریدی ثبت و ضبط کرده می شوند.
بنابراین فکر در راستای تجرید سازی و عام سازی، قادر است از واقعیت عینی تصاویر ذهنی را در آگاهی انسان تولید بکند. با کمک همین مفاهیم تجریدی و با استفاده از عملکردهای منطقی، فکر می تواند مدلهای ذهنی (مجازی) را طراحی بکند که درشکل سیستمهای بیانی ـ استدلالی، تئوریهای روابط اصولی و قانونمندیهای واقعیت عینی را منعکس بکند، تشکل بدهد، رویدادها و پروسه هائی را در طبیعت و جامعه توضیح بدهد و پیش گوئیهای اثبات شونده را در موارد نامبرده بکند.
فکر از جانب دیگر، یک نوع شناخت مطلع (اطلاع زسانی شده) هدفمند در شکل مقوله ها، بیانات استدلالی و تئوریهای پایه دار و غیره است. از آنجائی که فکر قادر است ار تنوع اطلاعات ذهنی ـ حسی "عمومیات"، "اصولیات" و "قانونمندیات" را تشخیص داده و برای ارائه انتخاب بکند. به همین علت، فکر یک آلت شناخت تعیین کننده است. فکر انسانها را مستعد می کند، مدام با توان رشد یابنده از نیروهای طبیعت استفاده بکند و تکامل جامعه را بطور آگاه و مطابق برنامه رهبری بکند.
بنابراین فکر و زبان یک واحد غیرقابل تفکیکی را به وجود آورده اند. آدم می تواند در واقع بگوید: "واقعیت مستقیم فکر زبان است" (مارکس، انگس: جلد 3 ، ص، 432).
بنابراین، اگر ما مغز را به دوقسمت متضاد تقسیم بکنیم که مثل نیمکره چپ که همه اطلاعات شارژ شده در آنجا، تصاویر عینی از جهان مادی را دارند و با شرایط خارج از ذهنیتمان مطابق هستند. این قسمت از مغز آگاهی صحیح و جایگاه افکار درست نامیده می شود. ولی نیمکره راست مغز متشکل از اطلاعات ذهنی ـ مجازی است که محتوای آگاهی نادرست ما را تشکیل می دهد و اطلاعات موجود در آنجا بی شکل، بدون تصویر مشخص، بدون مختصات شفاف، بدون خصوصیات قابل توصیف و غیره هستند.
فکر فقط به منزله انعکاس صرف واقعیت عینی مستقل و خارج از ذهنیمان نیست. بلکه نقش اساسی فکر در پروسه فعال مشغولیت انسان با محیط زیست طبیعی و اجتماعی بوده است و هنوز هم است. از این لحاظ فکر حامل خصوصیات فعال انسان است و دراری استقلال نسبی می باشد (چرا؟ زیرا که اولا فکر بیشتر ازتجربیات حسی ساخته شده است و دوما ما بطور مستقیم و غیر مستقیم دسترسی به تجربیات حسی نداریم). فکر قادر است، با استفاده از مفاهیم مادی ـ عینی تحت رعایت قوانین منطق به شناختهای جدید با کمیت و کیفیت نزدیک به واقعیت عینی برسد که ما آن را در علوم تجربی به کار می گیریم. در همین رابطه مارکس و انگلس می نویسند:
"اگر ما شرایط صحیحی را داشته باشیم و از قوانین فکری در این راستا استفاده درست بکنیم، این طوری باید نتیجه مطابق با واقعیت عینی باشد" (مارکس، انگلس: جلد 20، ص، 573).
بنابراین دیالکتیک ماتریالیستی توانمندی ویژه ای را دارد تا رابطه مابین تجربه حسی و فکر را و همچنین نقش کیفی فکر را در پروسه شناخت به درستی تعیین بکند و تا به حال توانسته است به دور "عقلگرائی" (راسیونالیزم ) در پروسه فکر و تشکیل آگاهی خط بطلان بکشد و جهان بینی یک جانبه امپریزم را هم اثبات بکند.
ـ بررسی علم فکر (نواتیک / Noetik دیانواتیک Dianoetik) و قوانین فکر
برای این که بحث در مورد "فکر" به درازا نکشد، از بررسی علم فکر صرف نظر می کنم و به طور اجمالی به قانونمند بودن یا به عبارت دیگر به قوانین فکر اشاره می کنم تا این که انگیزه بحث و تبادل نظر در علاقمندان به وجود بیاید.
برای این که ما از اشتباهات فکری خودمان جلوگیری بکنیم از قوانین منطق صوری و دیالکتیک استفاده می کنیم. برای استفاده از هر دو ضروری است که آدم شرایطی را درنظر بگیرد که تحت آنها فکر انجام می گیرد. فکر از فرد به فرد کاملا مختلف است. از آنجائی که شرایط محیط و جامعه مدام در حال تغییر، شدن و دگرگونی است، بنابراین تخطی به قونین منطق صوری و دیالکتیک می شود.
قوانین فکری،آن قوانینی قابل توضیح نیستند که تحت آنها عمل "فکر" و یا "فکر کردن" به چه نوعی انجام می گیرد. با این نوع تفکر روان شناسی سر و کار دارد. روان شناسی باید با آزمایش، مللاحظه، آمار و غیره باید تشخیص بدهد که چطور در واقع پروسه فکر انجام می گیرد.
قوانین منطق صوری و دیالکتیک قوانین عینی هستند که هر سیستم "سایبرنتیک" با "مدل درونی دنیای خارج" از آن استفاده می کند برای این که سیستم بطور مطلوب سازگار با محیط خارج (دور و بر) باشد.
برای این که هر سیستم سایبری به حد مطلوب سازگاری خود برسد باید قوانین نامبرده را اجبارا به ساختار مدلش وارد بکند. این در وحله اول با هستی یک آگاهی کاری ندارد.
از آنجائی که وارد کردن این قوانین به ساختار مدل سیستمهای فوق پیشرقته سایبری، تازه شرط لازم برای کاربرد سایر اطلاعات است. برای کسانی که تازه کار هستند و نمی دانند قوانین منطق صوری و دیالکتیک چطوری به ساختار مدل وارد شده اند، فکر می کنند که این قوانین شرط و شروط ازلی هستند.
اگر یک همچنین سیستمی به یک سازمان سطح بالا در ساختار مدلش برسد، تازه این قوانین قبل از هر تجربه (بعدی) موجودند و شرایط این را دارند.
ـ تضادهای فکری چیستند و چگونه به وجود می آیند؟
تأثیر متقابل دو تا تضادی که در کنار هم همزیستی دارند و لازم و مشروط همدیگر هستند، اما همزمان به منزله تضاد همدیگر را نمی پذیرند زیرا که مدام تحت همدیگر در رابطه "واحد" و "جدلی متضاد" قرار دارند که به منزله "مبارزه تضادها" قابل تلقی است.
به عبارات ساده "تضاد" به منزله "واحد" (اتحاد) و "مبارزه" اضداد و نقایض می باشد.
بنا به نوع ارتباط (مثال: واحد واقعی ـ عینی، پیوندیهای فکری، تجسم ذهنی) و طبیعت تضادها (مثال: تضاد واقعی ـ عینی و تضاد منطقی) دو نوع تضاد قابل تشخیص و تمییز هستند: تضادهای دیالکتیکی و تضادهای منطقی.
تضادهای منطقی در محدوده فکری موجودند ولی تضادهای دیالکتیکی درماده، اشیاء (ماده شکل یافته)، پروسه ها (جریانات) و سیستمهای موجود در واقعیت عینی (طبیعت مادی) محتوی هستند که منشأء همه حرکتها، شدنها، تغییرات و تکاملات می باشند.
ایده "مبارزه تضادها به منزله علت حرکت و تغییر ماده" از هراکلیت است که در تعلیمات او از یک تصور متافیزیکی سرچشمه می گیرد. او معتقد بود که خدایان ویژه ای موجودند که بنا به علل منافع گوناگون و متضادشان، همه حرکات، تغییرات و شدنها و تکاملات را باعث می شوند. او در شکل تجریدی ـ عمومی، این پدیده ذهنی گرایانه ـ ایده آلیتی خودش را تحت مقوله "پدر مبارزه یا پدر همه اشیاء" نامگذاری می کند که به تبعیت از آن طبیعت هم دارای تضادهای مختلف می باشد. از زاویه دید او همه چیزها به وسیله جدل و ضرورت در زندگی به وجود می آید. یگانگی و صلح منجر به حل همه اشیاء در آتش اولیه می شوند ولی مبارزه وجدل منجر به شدن جهان از از آتش می شوند که ماده اولیه واحد جهان می باشد. اما، هراکلیت علی رغم بیان ایده های دیالکتیکی نسبتا ژرف در مورد سبب حرکت و تکامل، هنوز طوری در نظر خود درجا می زند که او پیدایش کمیات و کیفیات جدید را از قدیمیات می داند.
برداشتهای دیالکتیکی هراکلیت در آموزش هماهنگی به اوج پردازش می رسند که در نتیجه مبارزه تضادها ود حول و حوش موضوع به وجود می آیند و تضاد ها طوری در کنار هم قرار می گیرند که یک تعقبگرد ی را به "آموزش هماهنگی اولیه" ایجاب می کنند. این عقبگرد به معنی برگشت متافیزیکی در راستای به رسمیت شناختن "گردش ابدی" حالات کیفی متساوی می باشد.
با وجود مسئول ساختن خدایان متا فیزیکی نسبت به حرکت و تکامل از جانب هراکلیت و مشکل جهان بیانه ایده الیستی ذهنیگرایانه اش در توضیح علت و معلول تضاد، دارای عناصر ماتریالیستی غنی است.
در این مورد باید توجه ما به یک موضوع پایه ای مستقر بشود که اگر تضادهای درونی اشیاء، پروسه ها، سیستمها و غیره شالوده بقاء (موجودیت) و نیروی دینامیک (نیروی محرکه) همه تکاملات باشند، در این صورت تأثیر خدایان بر رویداد واتفاقات ضرورت خود را از دست خواهد داد. علی رغم پیوندی که جهان بینی هراکلیت با افسانه ربانی دارد و اگر هم در نظر خوانده کم ارزش جلوه گر بشود، با وجود همه تناقصات موجود در آن، برای فکر اولیه علمی خالی از اهمیت نیست.
در اینجا صحبت از تضادی فکری است که باید مورد امتناع قرار بگیرد تا این که به اساس همه هستی و حرکتها تبدیل نشود. طرفداران مدرسه "Elea " از آنجهت ترجیح می دهند، تناقص حرکت را به منزله تناقص منطقی تفسیر بکنند و به نتیجه عدم امکان حرکت برسند.
در این راستا، زنون (Zenon) بر اساس فرضیات ذهنی خودش مقتقد است که ادامه مکان و زمان، دال بر متضاد بودن حرکت است و از این نتیجه گیری می کند که "حرکت" نمی تواند بطور "واقعی" موجود باشد.
طرفداران فلسفه طبیعت آن زمان با "مخالفت نسبت به زنون" و "با طرفداری از هراکلیت" از جنبه عینی ـ واقعی بودن حرکت و شدن دفاع کرده و همزمان "بازی نیروی متضاد ناهمسو" را به منزله اصل حرکت مدعی شدند.
از این رو برای امپه دوکلس (Empedokles) عشق و تنفر به منزله اصول "اتحاد و تفکیک" عناصر بودند. ماتریالیستها مثل لئوکیپ (Leukipp) و دموکریت (Demokrit) بر این باور بودند که حرکت را از موجود بودن اتمهای توپر و توخالی و از مکان خالی به وجود می آید.
ارسطو به منزله نخستین فلیسوف یونان تلاش می کند، بررسی منطقی "مشکل تضاد" را به عهده بگیرد. او در این راستا چهار نوع "ناهمسوئی" تضاد را تعریف و مورد تمییز قرار می دهد:
1 ـ نسبت یا نسبیت (Relation): مثل نیمه ـ دو برابر،
2 ـ متضادیت (متضاد بودن): مثل: خوبی ـ بدی،
3 ـ نقص و عادت: مثل: کوری ـ صورت،
4 ـ قبول و نفی: مثال: نشستن ـ ننشستن.
ولی ارسطو در "آموزش قضاوت" تضاد واقعی را در رو ـ درـ روئی "پذیرش"و "عدم پذیرش" (نفی) توضیح می دهد: بنابراین به منزله تضادهای متناقض. او از این حرکت می کند که برای "باشنده" فقط یک اصل معتبر است که بر حسب آن ناممکن است که یک چیز مشابه در یک مشابه دیگر همزمان از جنبه مشابه نمی تواند موجود باشد (متافیزیک، G3، b1005). او با این قانون یک "تضاد عیرممکن" را به منزله "قانون منطقی" فرموله کرده است: آدم شاید نخواهد حقیقی حرف یزند، وقتی آدم در مورد یک چیز مشابه همزمان یک ادعای متضادی را بیان بکند (متاقیزیک، G6، .(b1011
ارسطو با فرموله کردن انتولوژیکی قانون تضاد ناممکن، در هر حال وجود تضادهای واقعی را رد نمی کند. آن ناممکن نیست که در ایام مختلف، نظریات مختلفی به سراغ خود همان تشابه بیایند یا نیایند. بنابراین "حرکت و تغییر اشیاء به وقوع پیونده" در این مدت می توانند منجر به پیدایش تضادها بشوند. برای ارسطو آلترناتیو (شاخص، گزینه) قانون "تضاد ناممکن" برای محدوده امکان اعتبار ندارد. همین منجر به "امکانات متضادهم" (به معنی: چیزی اتفاق بیافتد یا نیافتد) می شود.
در سکولاستیک، قانون "تضاد ناممکن" در چهار چوب یک نفسیر متافیزیکی درجا می زند طوری که : حتی نباید صفات متضاد در ایام مختلف از جنبه های مختلف به سراغ چیزی بیایند، بلکه آن باید "چیز یا موجودیت غیرقابل تغییری را" نشان بدهد. بنابراین حرکت از "علل غیر مادی" (خدا) اشتقاق می یابد.
در سکولاستیک بعدها، در زمینه تمایل علمی ـ طبیعی رشد یابنده، دوباره "مسأله هستی واقعی تضاد وارد صحنه می شود و در "تئوری تکانه بوردیان"که حرکت زمینی و فضائی ابتدئا به منزله ارائه تضاد عینی موجود مابین "تکانه" و "مقاومت " (مقاومت هوا) را توضیح می دهد.
در فلسفه طبیعت ایتالیائی قرن 16، به مفهوم هراکلیت (Heraklit) و امپه دوکلس (Empedokles)، "ایده تأثیر متقابل اجسام بر همدیگر" متکی بر جدل واقعی و مبارزه ادامه یابنده تضادهائی همانند: "انبساط ـ انتقباض"، " رقیق ـ غلیظ"، "جذب ـ دفع"، "سمپاتی ـ ضد سمپاتی، همدردی ـ ضد همدردی"، "سردی ـ گرمی" و مشابهات معتبر بودند
(Fracastro, Cardanus, Telesiu).
در تعلیمات کوزانوس (Cusanus) درباره همزمانی تضادها، برای نخستین بار ایده های جدید بطور سیستماتیکی ـ فلسفی به کار برده می شوند. "سکون و حرکت"، "شدن و نابود شدن" ،" شدن و از بین رفتن" و "فعال بودن و زجر کشیدن" هستی اشیاء را به منزله "پرتناقض" نشان می دهند.
منابع : از آنجائی که فعلاً تا آواخر نوامبر در بین راه هستیم ، تداعی منابع مورد استفاده برایم مشکل است و بعداً به نوشته جات اضافه خواهند شد.


0