شعرناب

کافه نقد شعرناب (8)

خیال بود و توهم که باورم کردی
میان ورطه‌ای از غم شناورم کردی
سر مزار غرورم نشستی و با شوق
شبیه غنچه‌ٔ نشکفته پرپرم کردی
مرا که دانه ی ایمان از عشق میچیدم
به دام خویش کشاندی و کافرم کردی
نشست شعلهء شعرم ز سرد مهری تو
چه با شرار غزلهای دفترم کردی
هنوز زنده‌ام و داغ عشق تو باقیست
بگو که خاک مزار که بر سرم کردی
بیا و مرغ دلم را به خانه برگردان
به آن نشان که به پای کبوترم کردی
بیا و جان مرا پر کن از حلاوت عشق
از آن میی که همان شب به ساغرم کردی
گمنام


0