شعرناب

بیایید برای هم باشیم

با خودم گفتم .. بسه دیگه .. اینقدر تلخ ننویس و ناامید نباش .. خدا بزرگه .. همه چیز درست میشه .. اما ته دلم یه چیز تلنگر زد : به همین خیال باش .. با خودت روراست باش .. چند وقته همین حرف ها رو با خودت تکرار میکنی و دیگران هم بارها و بارها بهت گفتند اما هیچ چیزی عوض نشده .. شاید خیلی ها فکر کنند حتما من همیشه یه جای راحتی لم میدم و با قلمم از دردام مینویسم .. نه هموطن .. کسی که جای راحتی لم بده و خیال راحتی داشته باشه شاید اصلا به فکر نوشتن نیفته و اگه هم بنویسه از عشق و آرزوها و خیال بنویسه .. نوشته ها از اعماق قلب یک نویسنده بیرون میاند و روی صفحه کاغذ با جوهر قلم روان میشوند .. یک نویسنده نمیتونه دردی رو که روحش میکنه نادیده بگیره .. حال درد جامعه و مردمش و گاه هم دردهای خودش .. صادقانه بگم من هم خیلی دوست دارم الفبای شادی و نشاط به همه هدیه بدم .. خیلی دوست دارم زندی اینقدر شاد و قشنگ بگذره که همیشه طنز بنویسم اما وقتی ساعت دو نیمه شب نمیشه به دروغ نوشت هشت صبح .. میدونین بدترین مصیبت دنیا که اینه دست ها و اطرافت همزمان با هم خالی بشوند .. آنوقت هر جا رو که نگاه میکنی بیابان می بینی و هر کی رو می بینی باهات غریبه رفتار میکنه .. وقتی مشکل داری تو همه رو می بینی و به یاد خیلی ها می افتی اما افسوس کسی تو رو نمی بینه .. یعنی نمیخوان تو را ببینند چون براشون ضرر داری .. وقتی از غم و درد مینویسی خیلی ها بی خیال لایک می کنند و میگن قشنگ نوشتی اما شاید تو خیالشون بهت بگویند افسرده .. مردم اصلا تقصیری ندارند چون خودشان هزار گرفتاری دارند و اینقدر رنج و درد می کشند دوست ندارند شریک درد دیگران شوند اما همین اشتباه ماست .. اگه با هم نباشیم مجبوریم علیه هم باشیم .. روزهای سخت برای همه پیش میاد .. اگه بالانشینان از من و تو ساده میگذرند ماها نباید از هم بی خیال بگذریم .. همه از بهار لذت میبرند اما فقط تعداد کمی نگران زمستان و برف های سنگینش نیستند .. بیایید تو زمستان زندگی برف های همدیگه رو پارو کنیم .. آفتاب مهربانی که بتابد برف ها آب میشود و بهار بر زندگی ها بوسه میزند .. بیایید تو کوچه پس کوچه های زندگی دنبال انسانیت و عشق بگردیم ..
از دفتر : درددل
نوشته : عبدالله خسروی (پسرزاگرس)


0