شعرناب

تیر

چه حس خوبی داشت؛وقتی می سرود:ظهر دم کرده تابستان است! امروز هوا دم کرده است . عصر تابستان است عطش گرمای نیمروز بیداد می کند و قطعی برق و کولرهای خاموش!
صدایی نیست شهرخاموش است. خاموشی خوب است گاهی وقتها مرهم است .وقتی خاموش می شوی؛چیزی در عمق وجودت بیدار می شود صدایش را می شنوی صدایی که هرگز نشنیده بودی حالا در این سکوت خودخواسته اوفریاد می شود.
باید اجازه دهی لبریز شود مثل آبشار . اما آبشاری که یکباره از خروش می افتد آن وقت سکوتش غوغابرانگیزتر از صدایش می شود.
درخود فرورفتن رازی فراموش نشدنی است کم پیش می آید غار تنهایی ات را بیابی.صداهایی هست که در خاموشی محض شنیدنی است


0