شعرناب

حجله دامادی


محمد(شهید خالقی)بهترین دوست دوران جوانی ام بود وچه بهترکه بگویم همه کسم بود! مثل دوبرادر دوقلو بودیم ... درآخرین خداحافظی چون خود من هم عازم جبهه بودم محمد (شهید خالقی)کلا سیستم خداحافظی کردنش با قبل خیلی متفاوت بود ومرا دربقل گرفت وسپس پشیانی ام را بوسید وگفت جای ترکش را می بوسم... گفتم محمدجانم منو چه به شهادت عزیزم!!! شهادت لیاقت می خواهد.وسپس روی ماهش را بوسیدم وگفتم محمدجان خیلی مواظب خودت باش!!! محمد(شهیدخالقی)هم عکس مرادرجیبش گذاشت وگفت وعده ملاقات بعدی درهمینجا هروقت که برگشتیم...!؟
بله من برگشتم وساعت 5صبح درجلوی منزل محمد(شهیدخالقی)از اتومبیل پیاده شدم , چون به دوست عزیزم قول داده بودم که تا رسیدم به دیدنش بروم , من به وعده ام عمل کردم ورفتم تا اورا ببینم اما محمد از من زودتر رسیده بود چون حجله دامادی اش سرکوچه شان بود!
http://zaearin.sub.ir


0