شعرناب

از دور عاشق هم باشیم

قلقلکم می دهی. دزدانه سَرَک می کشی. تا بر می گردم فرار می کنی!.
می خواهم مشتت را بگیرم، باز هم فرار. گاهی باید ایستاد و گوش کرد. بازی تنها قلقک و فرار نیست. گاهی باید ایستاد و مبارزه کرد. مبارزه با آنچه که عشق را به خطر می اندازد.
هیچ کس نمی توانست مانند ما عاشق هم باشد. راههای زیادی برای دوست داشتن هست. خیلی ها، بدون آنکه همدیگر را دیده باشند عاشق هم شده اند. عشق ورزیده اند. پیر شده و مرده اند.
بعد از مرگ یکی از آنها، همه می فهمنده اند و، چقدر عاشق هم بوده اند...!.
بیا کمی از دور عاشق هم باشیم. بعد از مرگ من، خیلی ها حسادت تو را خواهند کرد...
#عابدساوجی
8/12/96


0