شعرناب

آقای کوته فکر

نام خانوادگی اش کوته فکر بود.اما ظاهرا که با این نام مشکلی نداشت و زمانی هم که یک کوته فکر کوچک بود، هیچگاه از پدرش نخواسته بود که این نام را عوض کند.او با همین نام خانوادگی دوران مدرسهرا با نمرات عالی گذرانده بود ،به دانشگاه رفته بود و با همین نام هم عاشق شده بود.حتی وقتی عاقد در مراسم عقد از همسر آینده اش پرسیده بود که:"خانم بیقرار آیا بنده وکیلم شما را به عقد دایم آقای کوته فکر درآورم، با اینکه متوجه لبخند اطرافیان شده بود، اصلا احساس سرخوردگی نکرده بود .آقای کوته فکر مدیر عامل یک شرکت بازرگانی بود ، شرکتی با هیءت مدیره شش نفری.شش نفری که به طور طعنه آمیزی فامیلهای خوبی هم داشتند.اما شرکت در جلسات شرکت و شنیدن مدام نام خانوادگی اش از زبان شرکا و منشی جلسه هم، اصلا باعث ناراحتی او نشده بود.
اما دیگر صبر فرزندانو همسر بیقرارش سرآمده بود و آنها دوست نداشتند که کوته فکر نامیدهشوند و بالاخره اورا وادار کردند که نام فامیلش را اندکی تغییر بدهد .
صبح یک روز معمولی، آقای کوته فکر سابقبا شناسنامه ای جدید از دفتر ثبت احوال بیرون آمد.او دیگرتبدیل شده بود به آقای روشنفکر ونام خانوادگی جدیدش را بسیار دوست میداشت، هرچند دقیقا معنای آن را نمیدانست.اما ته دلش خوشحال بود که حالاروشنفکر است و فرزندانش و نوه هایش هم روشنفکر خواهند بود .خوشحال از ایجاد یک نسل روشنفکر...


0