شعرناب

تکرار درد در استخوان عشق

ما آدما چرا وقتی یکی دوستمون داره باهاش بد تا میکنیم؟
اونم توی این دوره و زمونه که عشق واقعی کیمیاست ...
فکر میکنیم آدمای دیگه ی زندگیمون بهتر از اونیه که الان اینهمه دوسمون داره؟
نه مطلقا نه ....
همه ایرادای خاص خودشونو دارن که بیشترشون چون آشکار نشده فکر میکنیم از نفر فعلی بهترن برامون...
ما آدما اصولا قدرشناس نیستیم...
اونی رو که دوسمون داره تحقیر میکنیم، میشکنیم، براش شرایط غیرمنطقی میذاریم،
چون با خودمون میگیم این اونقدر دوسم داره که هرچی بگم قبول میکنه
که نمیره هیچوقت...
آره بیشتر وقتا طرف نمیره ولی با یه عالمه درد توی استخونای عشقش و با یه عالمه بغض توی گلوی سکوتش و با یه عالمه زخم توی روحش ادامه میده ... بغلمون میکنه و ما با غرور میریم بالاتر و باز از اون بالا بهش نگاه میکنیم...
و اون یا یه روز از غصه و حسرت دق میکنه
یا برای همیشه چمدون درداشو برمیداره و میره...
ولی قصه اینجا تموم نمیشه مطمینا دقیقا همین بلاها رو بعدا یکی سرمون میاره و ما روزی هزار بار به خودمون میگیم کاش قدر کسی که واقعا دوستم داشت رو میدونستم...
واقعا ما چقدر به حرفای طرف مقابلمون فکر میکنیم؟ چقدر سعی میکنیم خودمونو جای اون بذاریم؟ چقدر هواشو داریم؟ توی روابط اجتماعیمون تجدیدنظر میکنیم و سعی میکنیم بفهمیم آدمای دور و برمون چه نقشه ای برامون دارن و برای چی با ما موندن؟ چقدر به مرز و حریم و حرمت اعتقاد داریم؟
آدما با هم فرق دارن زبون همدیگه رو بلد نیستن چقدر سعی میکنیم همدیگه رو بلد بشیم؟
کاش اول از همه برای خودمون،وقتمون؛ ذهنمون؛ روح و قلب و تن خودمون ارزش قائل بشیم تا به روابط عاطفیمونم ضربه نخوره
اولین ضربه همیشه از طرف خودمونه...
دیگران وقتی میفهمن ما برای خودمون ارزش قائل نیستیم هی میان جلوتر و روابطمونو خراب می کنن...
مهناز نصیرپور
پ.ن: این حرفا این روزا تکراریه ولی کاش تکرارش ما رو به فکر فرو ببره 😔


0