شعرناب

بالاخره نود و پنج لعنتی تموم شد


نود و پنج سالی پر از حادثه و غصه برای ایرانی ها بود.ولی این غم و اندوه برای اهالی فرهنگ و هنر دو چندان خودنمایی می کرد.اگر از آتش پلاسکو بگذریم که زبانه هایش آتش نشانان قهرمان ما را از ما گرفت. خیلی از هنرمندان نیز در این سال بال سفر گشودند و ما را ترک کردند.استاد داوود رشیدی پیشکسوت سینما و تلویزیون یکی از این هنرمندان بود،حمید سبزواری ، شاعری انقلابی که همیشه از درد می سرود دیگر در میان ما نیست.بانویی که همیشه ادبیات را با لبخند شیرینش شیرین تر می کرد مهدیه الهی قمشه ای دیگر از مولانا نمی گوید. احمد عزیزی هم از انقلاب شعری ناگفته در سینه اش دارد ولی...
صدای پر حزن استاد مسیح الله رضایی که حکایت گر افسانه های ترک زبانان ایران است . پس از این هیچ وقت از آن سینه شنیده نخواهد شد. هیچ گاه هیچ کارگردانی دوباره نمی تواند چشم های معصوم حسن جوهرچی را به تصویر بکشد. دیگر سلطان الذاکرینی به نام سلیم موذن زاده اردبیلی نیست که از مناره های مسجد بالا برود و الله و اکبرش در آسمانها طنین بیندازد.سینمایمان عباس کیارستمی وعلی معلم و جعفر والی را هم کم داردچقدر دل کلاه قرمزی برای مادرش دنیا فنی زاده تنگ شده است.
اما آنچه باورش سخت است خاموش شدن ترانه های حماسی ایران،در چشم های دکتر افشین یداللهی است.هنوز باورش سخت است که شب پیش سرود این شعر را برای علی معلم یا شاید برای خودش:
هر سال
یک بار
از لحظه‌ی مرگم
بی‌تفاوت گذشته‌ام
بی‌آنکه
بفهمم یک روز
در چنین لحظه‌ای
خواهم مُرد
بعضی مرگ ها غیرمنتظره است
با اینکه مرگ، غیرمنتظره نیست
هنوز چند روز به پایان سال ۱۳۹۵ مانده،
این سال پر مسافر، کبیسه هم هست «دکتر افشین یداللهی»...
محمد عزیزی کلهری
واپسین ساعات 30 اسفند ماه 1395 خورشیدی -بهکندان


0