شعرناب

نابک داستان های کوتاه...هنوز ناقصی....

نابک کانال رسمی داستان های کوتاه...
از تهِ دِل خندید و با دست زد به شونَم !
بهش گفتم: هنوزم عادت داری وقتی میخندی کسی که کنارت وایستاده رو بزنی؟!
دوباره خندید .
بیشتر دقت کردم و دیدم یه چیزی از خندیدنش کم شده یادم افتاد قبلا که میخندید دستشو میگرفت جلویِ صورتش، اونوقتا میگفت وقتی میخندم بینیم بزرگ دیده میشه واسه همین اینکارو میکنم.
گفتم: اما دیگه عادت نداری موقعِ خندیدن دستتو بگیری جلو صورتت، نه؟!
به فِنجونِ کنار دستش نگاه کردو از سرِ آسودگی یه نفس عمیق کشید:
وقتی عاشق کسی میشی و مطمئنی اونم عاشقته دیگه برات چه فرقی میکنه جلویِ دیگران چجوری بخندی ، چه فرقی میکنه جایِ آبله ی گوشه ی چشمت با لیزر از بین نره ، چه فرقی میکنه خسته که میشی زیر چشات گود می اٌفته و تیره میشه .... تویِ عشق فقط نظرِ یک نفر مهمه ، وقتی اون میگه قربون خنده هات برم برام کافیه ، وقتی میگه خستگیاتم قشنگه یعنی دیگه نظرِ هیچکس مهم نیست!
عشق به آدم اعتماد بنفس میده، من دیگه اون دخترِ خجالتیِ بی اراده نیستم من با عشق کامل شدم .
انگار که تازه متوجه نگاهِ خیره ی من شده باشه پرسید: عاشق نشدی نه؟!
بدون اینکه حرفی بزنم اَبروهامو انداختم بالا و لبخند زدم ...
گفت: پس هنوز ناقصی
خندید و یه ضربه ی دیگه به شونَم زد!!
به چشمایِ درخشانٌ حالِ خوبش نگاه کردم ، گوشیمو برداشتم و از صفحه ی سیاهش خودمو دیدم
تو دلم گفتم چقدر آدمِ ناقص خسته تَر از بَقیه ی آدماست!!
هنوز داشت میخندید....
#نازنین_عابدین_پور
‌ عشق ،
اگر چه مي سوزاند،
اما جلاي جان نيز هست.
لحظه ها را رنگين مي كند.
#محمود_دولت_آبادي
نابک کانال رسمی داستان های کوتاه
@naabak_nab
sherenab.com


0