شعرناب

قبیله ی برفی

قبیله ای که برف را پرستش می کردند پس از آب شدن آن به دنبالش را افتادند ولی دیگر سفید نبود به رنگهای محتلف در می آمد. جاری شدنش برایشان تازگی داشت گاهی دردل صخره ها مخفی میشد و سپس از آنسو تر سر بر می آورد آنقدر رفتند تا به اقیانوسی رسیدند، خسته شدند، تخته چوبی بر آب حرکت می کرد ، برآن سوار شدند و خدایشان آنها را با خود می برد ، به یک جای دور ، به یک جایی که سکوتش مزه ی شراب کوهی میداد.


0