شعرناب

پاییز با عطر گل مریم

هر شب یه فصل عاشقونه از رمانها را میخوانم.
هر شب فیلمهای هندی میبینم .
دیگه داریوش گوش نمیدم .
دوست ندارم عشق در من بمیره و برگردم به روزهای افسردگیم ..
یاد اون روزا میافتم از خودم بدم میااد .
اخلاقم و عوض کردم دیگه به هیشکی نمیگم دوستت دارم و در جواب درخاستش لبخندی میزنم به سردی آخرین پاییز با تو ، که یعنی نه .. من یکیو دوست داشتم ، اونو کشتم، در خودم کشتم ، مادر پرسید چشد آن مریم گل ناز من 😏 پدر گفت آهسته و یواش میاد 😔 .
ولی دیگه نیامد،
من خودمو خاطراتمو، همه رو کشتم.
سالهای سال از همه مخفی کردم که مریم در یک روز سرد بهاری در پیس آبعلی سقوط کرد،
سقوطی از بلندای جهانم.
آری من با خیالم اورا کشتم .
زمونه نگذاشت او را از یاد ببرم درست موقعی که شاد و مست بودم او را با دختر بچه ای درون کالسکه رو به رویم دیدم ، جهان از حرکت ایستاد یا شاید من را با خود برد ، تلخ بود مثل اولین قهوه ای که در کافه و در اولین قرارمان او را دیدم ....
ولی من ، شعر داریوش یادم اومد ..
کاش من و تو میفهمیدیم اومدنی رفتنیه ..
داریوش راست میگفت ، تقصیر این قصه ها بود ..
حالا دیگه کسی حرف منو انگار نمیفمه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهایی از من نمیدزده ..
درد مارو درو دیوار نمیفهمه..
درست گفت داریوش ..
سقوط من در خودمه سقوط من مثل منه .. مرگ روزای بچگی از روز به شب رسیدنه ..
انگار همین دیروز بود که این موزیک زیبا را در کافه با هم میشنیدیم ..
تقصیر دشمنامونه .. اگه اونا نبودن .. مریم الان با من بود .
#سعید_خرسند
#پاییز_با_عطر_گل_مریم
#ذهنیات_تلخ_من


0