شعرناب

پیل تاریک هندو


پیل اندر خانه ای تاریک بود...عرضه را آورده بودندش هنود
ازبرای دیدنش مردم بسی...اندرآن ظلمت همی شدهرکسی
دیدنش باچشم چون ممکن نبود...اندرآن تاریکیش کف می بسود
آن یکی را کف بخرطوم اوفتاد...گفت همچون ناودانستش نهاد
آن یکی برپشت او بنهاد دست...گفت خوداین پیل چون تختی بدست
همچنین هریک بجزوی چون رسید...فهم آن میکردهرجا می تنید
ازنظرگه گفتشان بد مختلف...آن یکی دالش لقب دادآن الف
درکف هرکس اگرشمعی بدی...اختلاف ازگفتشان بیرون شدی
واین خود حکایت ما انسانهاست که کاینات و هستی را و خدای خود راوهرچه دراوست نشناخته نتوانستیم فهمید وادراک کنیم پس آنچه بذهنمان خطور نماید ترسیم نماییم وآنچه فهممان بیند بدان بسنده کنیم وآنرا که ادراکمان شناسد بواقع قبولمان باشدواگرهم نشناسد همچون کاینات چیزکی از خود بناسازیم وبسازیم غیرواقع وبدوراز حقیقت امر که چه باشد عرضه دهیم همچون فیل عرضه شده هندوان راکه در دل تاریکی ها مستور بودومردمان را ازبرای دیدنش بصف بودندوچون روشنایی و نوری بدانجای عارض نمیبود پس جهل مستولی گردیدوبنای ادراک کور خویش را آنمردمان برجهل پای ریزی کرده بودند وادراکات ناپخته خویش را ارایه مینمودندادراکاتی که برحواس کف ودست گونه خویش بنا نهاده شده بودپس هرچه حواسشان ودرحقیقت دست وکف دستشان میگرفت نظریه ارایه میدادیکی را برحسب اتفاق کف دست را بخرطوم پیل کشیده شد پس آنرا همچون ناودانی دانست که آب باران را از پشت بامهای مساکن به معبری میریزدودیگری برپشت وکمر پیل دست میکشید وآنرا همچون تختی میدیداز برای آرمیدن درصورتی که نه آن بود ونه این بل فقط و فقط پیل بوده است اندر تاریکی وهم وگمان ماانسانها که بکف دست میمانست وکف دریاکه آب بزیر خویش نهان داردونظریات خویش را آدمی باباورخویش رقم زدویاهمچون ادیان ومذاهب وفرق در طول تاریخ بشریت که ادراک منکرناکش منازعات پیش آمده تاریخ بشریت را رقم میزند وافتراق و جدایی وتنازع بشر را بوجود میآوردو اختلافات دامن زده که جهلش دامن زده باشد واگر بدان جهل وجهول بشریت وآن مردمان هندووتاریکی وپیل شمعی میداشتندی که روشنایی بخش حیاتشان وآن تاریکیشان بوده باشد ومیبود هرگز وهرگز جدال آدمیان وتنازعات تاریخی مذاهب وفرق هیچ زمانی بوقوع نمی پیوست وآن پیل پیل بود نه ناودان و تخت وستون وغیره وغیره .


0