شعرناب

شوخی با شعر


زاغکی قالب پنیری دید »و آن را روی یک نان بربری مالید و با یک لیوان چای نبات زد به بدن و تف هم کف دست روباه ننداخت.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم. و تو الان سه تا بچه و دو تا نوه داری و این کوچه هنوز آسفالت نشده!
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم،گفت بیرون کن تا مهریه ام را بذارم به اجرا
من از بینوایی نیَم روی زرد،بلکه همین الان پیامک دادند که یارانه ات قطع شده.
شاه شمشاد قدان،خسرو شیرین دهانان،برای استراحت و درمان بیماری از کشور خارج شدند و تاکنون مراجعت نموده اند.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است و یک توده ی پرفشار هم از سمت شمال غربی وارد کشور شده و تا پایان هفته این وضع ادامه دارد
شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
مالک چند باب مغازه و پاساژ در کیش بود
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
آمدم ر...م و رفتم.
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من هیچ گ...ی نمیشدم.
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شب بعدش یه قرض خواب انداختم بالا!
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند،پوکمون بازی میکنند.
خدا را ای نصیحت گو
شات آپ.
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
سه جفت جوراب را میدم،دو تومن!
چنین گفت رستم به اسفندیار
سیگار داری؟؟!
غم دنیای دنی،چند خوری،باده بخور
جوشونده و گل گاو زبان هم بد نیست،خاکشیر هم واسه اعصاب خوبه.
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا مانع برگزاری کنسرت گردد،مسلمان نشود!


0