شعرناب

کشک ...


من ، علی رفیعی وردنجانی ، متولد نیمه شب در پاریس این نامه را نمی نویسم . این روزها حال بدی دارم ، مثل کسی که تازه از بیمارستان مرخص شده ، یا نه اصلا هنوز نمرده است . می خواهم بدانی ، این روزها حالم خوب است . اصلا مگر فرقی هم می کند ، حال آدم ها برای هم . همه اش کشک است ، مجمع تشخیص و سازمان ملل . بیمارستان خصوصی و دکتر شریعتی . پلیس +10و دادگستری ، ... . به راستی این کشک چه ماده ی غم انگیزی است . هم ترش است هم شور . اما نمی گویند برای پوکی استخوان مفید است . نمی گویند از شیر ساخته شده و ممکن است به دندان ها آسیب بزند . نمی گویند برای سرطان خوب است . می گویند نخورید . گول این مردمان کشکی را . به راستی گول این مردمان چیست ؟ که باید خورد . از همین کلمه های تکراری و بی ارزش مثل عشق . تو فکر نمی کنی عاشقی . تو فکر نمی کنی . تو ... . این همه چرت و پرت را من نوشته ام باور کن. پس تو که اسم خودت را گذاشته ای نقطه جوش چه کاره ای . نجوش در من . بگذار ننویسم . روزی خواهم نوشت . هم برای تو هم برای تو . می خواهم ننویسم اما می شود . این روزها حال بدی ندارم ...


0