شعرناب

کیمیای کلمات_ملت عشق

در زندگی ام به جز مادرم فقط شمس تبریزی بود که مرا بدون هیچ چشمداشتی دوست داشت..اگر فقط بخاطر یک چیز به او مدیون باشم این است:او همیشه به من گوشزد میکرد که هیچوقت بدبین نباشم،میگفت هیچوقت ناامید نشو،اگر میخواهی وارد تصوف شوی و در این خواسته ات مصمم هستی،بدان که در راه ما ناامیدی و بدبینی وجود ندارد.هیچوقت خودت را ناتوان ندان،در صفات خداوند عجز و ناتوانی وجود ندارد.هر وقت که میگفتم و شکایت میکردم که سرنوشت من چنین است و از دست من کاری برنمی آید یکی از قوانین را به من گوشزد میکرد:
قانون بیست و هشتم
گذشته مثل یک ابر مه آلود تمام ذهن ما را فراگرفته و آینده مثل یک پرده خیالی است.نه میتوانیم آینده را ببینیم و نه میتوانیم گذشته را تغییر دهیم.صوفی فقط به این لحظه ای که در آن است توجه میکند و در لحظه زندگی میکند.
از کتاب:ملت عشق یا چهل قانون عشق
نوشته:الیف شافاک
ترجمه :مرضیه احدی
رمان«ملت عشق»به زندگی شمس تبریزی و مولانا و آشنایی و اثر آنها بر یکدیگر میپردازد و نحوه روایت آن بصورت اول شخص و هر دفعه از زبان یکی از شخصیتهای داستان بیان میگردد.


0