شعرناب

اصل خلقت

وخدای سبحان بر آدمی التفاتی دیگرگونه بداشت،از آنجهت که آدمی لبابه خلقت است و کاملترین از انواع موجودات و مخلوقات که به خلق آنان مبادرت و اهتمام ورزیده،و عالم را از انواع موجودات پرنموده است واین تکثر و کثرت به واژه ای حیات ببخشیده که در این میان جایگاه انسان را بس رفیع بداشت واین رفعت آدمی بواسطه عقلانیتش و تکلمش که خدای سبحان بدو اعطاء نموده بدست آورده باشدو نصیب گشته است و خالق یکتا براین صنع و صناعتش کرامتی خاص که در خور اوست واوراسزد روا میداشته است چنانکه او را اشرف مخلوقات و نایب خویش دانسته واصل خلقت قرا داده است و این را نیز خود فرموده باشد پس آدمی در این زنجیره حیات ودر این چرخه مو جودات منظور نظر است و اصل و مبداء حیات و در اصل بدان منظور که مورد نظر حق تعالی بوده است حیات شکل گرفته باشدو رقم خورده باشدو هرآنچه مورد نظر باشد و منظور نظر ،اصل افتد و مابقی فرع ویند از هرآنچه خدای سبحان بیافرید،پس نباتات و جمادات و حیوانات وهر چه و هر هست فروعندبدان زنجیره واین زنجیره چون حلقه هایی ماند که جرخه حیات را تشکیل دهند و این حلقه ها بیکدیگر متصل و متصف اند و دانیم که گر حلقه ای بگسلدو یا ازاین زنجیره حذف گرددو یا کنار رودحیات دیگران نیز معدوم باشدو منهدم گردد،نباتات ار نباشند خورنده آن نیز فنا گردد و همچنان سلسله وار خورندگان دیگر بهلاکت رسندپس بدین مرحله و بخودی خودفروع نیز چون اصولندو همچون آدمی اصل را مانندچه نبود فرع نابودی اصل را منجر گردد و حیات و بقای اصل بدو وابسته باشدو اینبار اصل خلقت او بوده باشدچونان انسان که بدان اصل بودنش نازد


0