شعرناب

قلم...جوهری رنگین ...لاله گون

قلم...
ای یاری کننده ی تحمل بار سنگین فراق که بر روی دوش خسته و از پا افتاده ام ....
آری،.تو در آن هنگام که میان انگشتان دستم قرار میگیری، انگاری نفسی تازه در کالبد نحیف و غمگین م دمیده می شود که با نگاشتن هر کلمه،تکه ای از این قلب پاره پاره در سینه ام را با مهرورزی بینهایتی بر روی این سپید همیشه چشم در راه آمدن تو ،می نشانی...
باری،گرچه رنگ جوهر تو به سیاهی می نماید،ولیکن از سرخی خون قلب کم ضربان و خسته ام ،هرکه ببیند و بخواند ،دشتی لاله گون تماشا میکند و تیره گی رنگ تو از نظرها پنهان می ماند.....
آری ای تو ،همراه من ،در تمام لحظه هایی که گذر آنها ،با شنیدن هربار شکستن طاقت نمانده ام، کُند تر از هر رونده ای ،سپری می شود، هر بار دست در دست م نهادی و تنهایم نگذاشتی....‌
آری ،تو را دوست دارم،.
ازبرای « گل م »
یاسر


0