شعرناب

سینمای بدون قهرمان

خسته از گرمای طاقت فرسای این روزها نیمکت پارکی را نشانه رفتم و هیکل مقدس خود را روی آن ول کرده و هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که پسرکیشش هفت ساله که ماسک مرد عنکبوتی بر چهرهداشت روبروی من ایستاد و لگدی در هوا پراند و ندا در داد که آری من مرد عنکبوتی هستم.من هم که بنا بر تجربه یاد گرفته ام که به بچه جماعت نباید رو داد دستی بر قفسه سینه اش نهادم و هلش دادم و گفتم بزن به چاک.مرد عنکبوتی ما راهش را گرفت و رفت .او رفت و من با خود اندیشیدم که چه قدرتی دارد این سینما که شخصیتی را از کنج صفحه های یک مجله در آنور آب می آورد و مینشاند روی صورت و ذهن و رفتار یک کودک یا نوجوان و جوان در اینور اب یا هر جای دیگر دنیا.و سینمای امریکا چقدر از این ظرفیت هنر هفتم استفاده بهینه کرده که قهرمانهایش را به خورد اذهان مردم دنیا میدهد و البته هیچ ایرادی هم در کار نیست .
اما ما در سینمای خودمان چقدر قهرمان داریم که بمانند یا مانده باشند در ذهن.یا اصلا الگو شده باشند برای یک نسل.به جرات میتوان گفت بعد از قیصر هیچ.شخصیتهای اول فیلمهای ما یا کلا عارفند و در ملکوت اعلی سیر میکنند و حرفهای قلمبه سلمبه از خود درمیکنند یا عاشقهای خسته و رنجورند یا معتاد و ....
خوب نسل امروز از اینها الگو بگیرد که هیچ چیزشان به ادمیزاد نرفته؟که اصلا ملموس نیستند برای مخاطب؟باور بفرمایید همین مردک عنکبوتی با ان ورجه وورجه کردنهایش طوری شخصیت پردازی شده که مخاطب قبل از یک ابرقهرمان با او مثل یک انسان رابطه برقرار میکند.که او را میپذیرد و الگو قرار میدهد چون همانسان است و هم قهرمان.اما فیلمهای ما نه انسانی دارند مثل مردم و نه قهرمانی که الگو شود و بماند پس ذهن مخاطب.
سینمای ایران اسکار و نخل طلا و خرس نقره و اینها را نمیخواهد آنچهمیخواهد قهرمان است.قهرمانی از جامعه و شبیه مردم و نه از آسمان و ملکوت و روی ابرها.قهرمانی که بخندد -اشک بریزد-عاشق شود-بجنگد و حتی بمیرد.اما بماند در ذهن مثل قیصر.
شاید الان که من این مطالب را میتایپم آن پسرک هم نقابش را برداشته و خوابیده باشد.اما او چند سال دیگر در نوجوانی یا در جوانی الگویی میخواهد انسانی و دارای عاطفه و در عین حال قدرتمند و شجاع.پس چه بهتر که ما خود قهرمانهایی بسازیم بر روی پرده نقره ای....


0