شعرناب

نباید از بستن ِ زاینده رود بگویم ؟


باوَرتون میشه زاینده رود در خرماپزونِ تابستون دوباره بسته شد !!!
خب منِ یه لا قبای ناراحت و عصبانی چه کاری می توانم انجام دهم ، جز
تکرار گفته های پیشین ؟
و شما هم ، شاید کلافه از خواندن ِ دوباره و سه باره ی آن ...
پس ، آنان می بندند ...
من ، تکرار می کنم ...
و شما هم می خوانید ...
البته به ناچار و به اجبار ...
..........................................................................
از زنده رود ، نمانده ، دیگر اثـر ، نـدیـدی
زخمی ز خار و خاشاک،پـا تا به سر ندیدی
این رود شد کویری بی آبُ خشگُ تشنه
تـیـپـا خورُ لگد مال ، شب تا سحر ندیدی
ره میسپردُ میگشت سرمست در سپاهان
دُردانه رودِ ما شد ، بَد، در به در ، ندیدی
زاینده رود ، عمری ، بـا نـاز ، می خـرامید
از کوهُ دشتُ صحرا ، بودَش گذر ندیدی
رفتند از کنارش ، پروانه های رنـگین
از بلبلان نباشد ، دیگر ، اثـر ، ندیدی
آتش بجای آب استدر بسترش شبُ روز
سوزند شاخه ها را از خشگُ تر ندیدی
کو آن همه، پرنده ، در جستجوی ماهی
مانده فقط از آنان یک دسته ، پـَر ندیدی
قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود رفتند
شد پیرمرد ِ غمگین ، افسرده تر ندیدی
در گوش او شنیدم خواجوی پای ،در گل
پنهان گلایه میکرد با چشم ِ تـر ندیدی
خواجوی پیر میگفت با زنده رود ِخسته :
دیگر ، نـه آب ، مانده ، نـه رهگذر ندیدی
.......................................................................................
با امید به زنده بودن ِپایدار ِ زاینده رود ...
اصفهان - خرداد 95


0