شعرناب

بازتاب اندیشه و شعر خیام در آثار دیگر شاعران

انديشه‌ی شك و بدبيني، غنيمت شمردن فرصت و عشرت‌جويي، تذكر مرگ و تاسف بر ناپايداري زندگاني و بي‌اعتباري روزگار از اصول معاني‌اي است كه خیام نیشابور در رباعيات خود، به شيوه‌هاي گوناگون، پرورده است. البته اين فكر و تذكرها با او آغاز نشده و جزء كهن‌ترين تامل‌هاي بشري است. در ادب فارسي نيز از رودكي تا فردوسي و از فردوسي تا سعدي و حافظ هيچ سخنور مهمي نيست كه از آن سخن نگفته باشد. در اين نوشتار، ضمن بيان رگه‌هايي از انديشه‌ی خيامي در آثار سخن‌سرايان پيش و پس از خيام، تاثير آشكار آن بر آثار سعدي، در چهار بخش نقد و بررسي شده است.
مقدمه:
«پايه‌ی اصلي انديشه‌ی خيامي، تامل در راز هستي و نيستي است و سرنوشت انسان، اين‌كه از كجا آمده‌ايم و به كجا مي‌رويم؟ چرا كائنات به وجود آمده‌اند و چرا از ميان مي‌روند، پرسشي است كه قرن‌هاست فكر بشر را به خود مشغول داشته است. بديهي است در اين ميان آن‌چه مسلم به نظر مي‌رسد عالم وجود است. سپس سرنوشت محتوم عدم؛ يعني مرگ. ناگزير زندگي فرصتي كوتاه و ناپايدار است و هر چه هست بي‌اعتبار و فناپذيرست و آدمي محكوم و مجبور. (يوسفي، 1383: 117)
بنابراين، پايه‌ی اصلي تفكر خيام، مرگ و زندگي است. در جريان سيل‌آساي زندگي و مرگ - آدمي تاثير و اختياري ندارد از اين رو زندگي بشر در چشم خيام با همه تكاپو و داعيه‌ها و بلندپروازي‌ها در عرصه‌ی انديشه و عمل چون ذره‌اي ناچيز است:
يك قطره آب بــود و بــا دريا شد
يك ذره خاك و بـا زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندرين عالم چيست
آمد مگسي پديــــد و ناپيدا شد
(خیام، 1381: 137)
اما همين فرصت حيات و تحول از وجود به عدم، عبرت‌آموز است. به هرچه مي‌نگري يك نكته را تكرار مي‌كند: زندگي، مهلتي كوتاه، بيش نيست. پس از آن ژرفناي عدم است انسان از نيستي به هستي رسيده است و باز، نيست مي‌شود اما ميان اين دو عدم زندگي كه به منزله يك دم است مغتنم است و بايد از نعمت‌هاي آن بهره برد اما مظهر اين برخورداري از نعمت‌هاي حيات، باده است. پس «اگر از باده سخن مي‌رود حاصل تامل در ناپايداري زندگي است و نموداري از تمتع از زندگي است نه صرف باده نوشي.» (دشتي، 1377: 216)
انديشه ‌ی خيامي، يكي از كهن‌ترين انديشه‌هايي است كه بشر، در سر خود پرورده است، اين‌كه از كجا آمده، به كجا خواهد رفت، چرا آمده و بايد عمر خود را چگونه بگذراند و تا چه اندازه زمام زندگي خود را در اختيار دارد، پرسش‌هايي است كه ذهن بشر را به خود مشغول مي‌كرده اند.
پيش از خيام، فردوسي همين انديشه را در شاهنامه بسيار تكرار كرده است. رودكي و شعراي دوره ساماني نيز چنين انديشه‌هايي داشتند اما هرچه هست اين انديشه در رباعيات خيام، درخشش خاص يافته است و كساني كه از او پيروي كرده‌اند، بسيارند. به سخن ديگر، تاثير خيام بر شعراي پس از او شگفت است. در اين مقاله ابتدا رگه‌هاي انديشه‌ی خيامي در آثار سخن‌سرايان پيش و پس از خيام در دو بخش نقد و بررسي مي‌شود و پس از آن، در بخش سوم، با بررسي دقيق اشعار سعدي، به انعكاس اين انديشه در آثار اين شاعر گرانقدر پرداخته شده است.
الف- ريشه‌هاي انديشه‌ی خيامي در سخن سرايان پيش از او:
انديشه‌ی شك و بدبيني، غنيمت شمردن فرصت و عشرت‌جويي، تذكر مرگ و تاسف بر ناپايداري زندگاني و بي‌اعتباري روزگار، در انديشه‌ی فيلسوفان يونان همچون ذيمقراطيس و اپيكور كه خيام با انديشه‌ی آنان آشنا بود وجود دارد. سخن‌سرايان پيش از او - چه ايرانيان و چه اقوام ديگر- اين نوع معاني را بسيار پرورده‌اند.
از شعراي عرب «ابوالعلاي معري» به رباعيات خيام بسيار نزديك است:
خرجت الي ذي الدار كرها و رحلتي
الي غيرها بالـــرغم و الله شاهد
ما باختيــــــاري ميلادي و لاهري
و لاحياتي فهـــــل لي بعد تخيير
لاتمــــــدحن و لاتــــــذمن امـــرء
فينا فغيـــــــر مقصـــــر كمقصـــر
(به دنيا آمدم ناخواسته و به آن دنيا ناخواسته خواهم رفت. خدا شاهد است كه تولد و مرگ من به اختيار من نيست، آيا بعد از اين اختياري خواهم داشت؟ هيچ كس را مدح يا نكوهش مكن. بي‌گناه و گناهكار هر دو يكسان‌اند(فرزاد، 1379: 6)
از ايرانيان متقدم، «شهيد بلخي» و «رودكي» - از شاعران عصر ساماني- تامل و روشن‌بيني بيشتري نسبت به شاعران ديگر زمان خود داشتند. شهيد بلخي جهان را تاريك و غم را از سرنوشت خردمندان جدايي ناپذير مي‌داند:
اگر غم را چـون آتش دود بودي
جهــــان تاريك بــــودي جاودانه
در اين گيتي سراسر گر بگردي
خردمنـــدي نيــــابي شادمانه
رودكي، در منظومه‌اي زيبا به مطلع:
اي آن كه غمگيني و سـزاواري
وندر نهان سرشك همي باري
(1374: 43)
جهان بيني خود را كه بسيار خيام‌وار است بيان مي‌كند.
فردوسي، نيز پيش از خيام اين معاني را در اشعار خود بيان كرده است:
جهانا مپرور چــو خواهي درود
چو مي بدروي پروريدن چه سود
برآري يكــي را به چــــرخ بلند
سپاريش ناگــه بـه خــاك نژند
(1371، ج1: 60)
ب- تاثير انديشه‌ی خيام بر شاعران پس از او:
انديشه‌ی خيامي از عصر او تا زمان حال، انديشمندان و شاعران بسياري را تحت تاثير قرار داده است:
انوري - شاعر هم‌عصر جوان‌تر از خيام- رباعياتي دارد كه يادآور رباعيات خيام است:
با گل گفتم شكوفه در خاك بخفت
گل ديده پرآب كـرد از شبنم گفت
آري نتوان گرفت بـــا گيتي جفت
بنماي گلي كه ريختن با نشكفت
(1376: 963)
در جاي جاي ديوان خاقاني كه ولادتش همزمان با وفات خيام بود نيز انعكاسي از انديشه‌ی خيامي را مي‌توان ديد:
گويد كه تو از خــاكي و مـا خاك تـوايم اكنون
گامي دو سه بر ما نه و اشكي دو سه هم بفشان
خون دل شيرين است آن مي كـه دهد رزبن
ز آب و گل پرويز است آن خم كه نهد دهقان
(خاقاني، 1368: 58)
«انديشه‌ی خيامي از مضمون‌هاي قابل تشخيص در شعر نظامي هم هست». (احمدنژاد، 1375: 18)
هر ورقـــي چهـــــره آزاده اي
هر قدمي فـرق ملك زاده اي
گر به فلك بر شود از زر و زور
گور بــــود بهــــــره بهرام گور
«عطار نيز هرچند نسبت به خيام به چشم انتقاد و بلكه اعراض و اعتراض مي‌نگرد، اما گاه چنان به فكر خيام نزديك مي‎شود كه تصور مي‎رود در نقد آفرينش و بي‌اعتباري حيات حسي، تابع و پيرو آرا و معتقدات اوست». (فروزانفر، 46:1374)
براي مثال در مثنوي «الهي نامه» در حكايت «هارون و بهلول»، شيخ، توانگري و عزت جاه دنيا را سخت نكوهش مي‌كند و از ناپايداري حيات بشري و بقاي انساني كه كم‌تر از سنگ است، مضمون مي‌سازد و مي‌گويد: همه براي مرگ زاده‌ايم. در اين‌جا انديشه و فكر او به گفته‌هاي خيام مانند:
در هر دشتي كه لاله‌زاري بوده است
آن لاله ز خون شـــهرياري بوده است
و اين‌كه گل هر كوزه از خاك پادشاه و شاهزاده‌اي است، بسيار نزديك است.
كم و بيش بسياري از انديشه‌هاي خيام به غزليات حافظ نيز راه يافته است. حافظ، بيش از هر شاعر ديگري به خيام نزديك است. تاثيرپذيري حافظ از خيام بسيار عميق و فلسفي است و او بيش‌تر تاثيرات را با مضامين گوناگون و به صورت‌هاي مختلف در غزلياتش تكرار مي‌كند. به سخن ديگر، حافظ يكي از بهترين و متفكرترين پيروان خيام است كه تاثير انديشه‌ی او در ذهن و زبانش به طور كامل مشهود است:
رضا به داده بده وز جبين گــره بگشاي
كه بر من و تو در اختيار نگشاده است
(حافظ، بي‌تا: 27)
هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار
كس را وقوف نيست كــه انجام كار چيست
(همان: 45)
نویسنده مقاله:فریده محسنی هنجی


0