شعرناب

بگشای درآ


دررا که می گشایی
با چهره های کنجکاوی روبرو می شوی که چشم به تو دوخته اند
سیاه وسفید. زرد وسرخ رنگین کمان هویت های فردی.
هرقیافه ای یک هویت است.
یکی چشمش سیاه است ودیگری میشی رنگ. یکی چانه اش درازاست ودیگری لپ تپلش را می نمایاند....
اما در خانه ی چشمهایشان اضطراب وامید بیداراست.
چشمهای خمار و کنجکاوشان تورا می پاید
لیست حضوروغیاب را باصدای رسا می خوانی تاببینی کدام اسم ذیل کدام چهره پنهان شده است.
نا خود آگاه بعضی از اسمها وفامیلی ها . بعضی از تیپ ها وشمایل ها برایت آشنا می شوند
عزیز دردانه هایی هستند که زانوی ادب زده اند تا درکنار توباشند
هرکدام نماینده ی یک هویت خانوادگی اند
یکی پدرش کشاورزاست ودیگری بابایش تاجراست یکی دیگر بابایش کارگر وآن یکی بابایش معلم است وآن که ساکت تر است طفلک بابا ندارد یکی مادرش خانه دار است ودیگری مادرش مدیر شعبه بانک وآن دیگری مادرش حضرت ماماست وآن نگاه ماخوذ به حیایی که سیاه به تن کرده مامان ندارد ...
هررخساره ای که تورا می نگرد برپیشانی اش نوشته است
آماده ایم تا بیاموزیم
وتو آماده می شوی تا به آنها رزمیدن دربرابر نادانی را بیاموزانی
عتبه ی درس وکلاس را باید بوسید وغلام کسی شد که ازاو نکته ای می آموزیم.
عتبه ی مدرسه ودانشگاه را باید بوسید چون محراب عبادت است آنجا.
محراب جنگ دانش با نادانی ها.
محراب فهمیدن همیشه مقدس است.
ومعلم وآموزگار واستاد همه چیز این محراب عبادتند.
معلم عزیز استاد بزرگوار
ای پدران ومادران معنوی بشر
ای پیامبران فضیلت وعلم
ای راهنمایان اهل خرد ،روزتان مبارک است. چون درمصاف با جهل همواره پیروزید.
معلم وآموزگار واستاد عزیز شمع وجودت همیشه فروزان باد.
دررابگشا تا که گل رخسارتو بینم.
آرزو دارم ؛
به میمنت این روز عزیز برکت در جان و شادابی وسلامتی ومال و آبروی همه معلمان ومنادیان وراهنمایان بشر مشتعل وروزافزون باشد.
حمیدرضاابراهیم زاده
1395/2/7
تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصار مولف محفوظ است


0