شعرناب

تخیل شاعری

همواره چیزی که اذهان را بخود معطوف داشته آنست که شعر محصول تخیلات شاعرانه است و شعری را ناب دانسته اند که مشحون ازآن تخیلات باشدوتخیل شاعر درآن موج بزندوشاعر در اوج استغراق بوده باشدچنانکه کلامش آمیخته به اعجاز و اعجاب باشدرویا گونه باسحری و افسونی درهم آمیخته پراز رموز ورازهای سربمهربیرون از حدود وحدو حصرها چنانکه حضور شاعر رادر آن اثنا ودرآن گیرودار سرودن نخواهی یافت گویی زبان اونیست وکلامش بجای دیگری پیوند خورده است وآبشخور آن کلام رابدریای بیکرانی ازمعانی و ژرفای محتوامتصف بینی وگویی که خود او نمی سراید و زمزمه های سرایش بدو تفویض گردیده و بدو اعطاء شده است ودر طول تاریخ فضلا چنین سروده هایی که بار معانی و مفاهیم عمیق اسرار گونه در خود نهفته میداشت راسروده ای وشعری ناب میدانسته اند حتی بسیاری از شعرای گرانقدر این آب و خاک برآن حال استغراق نیز صحه گذاشته اندو از آن مدهوشی خبرشان نبوده است .حال اگر چنین بوده باشدکه شاعر بیرون ازآن حالت شعر خویش را شسته و رفته از منبع فیاضش تحویل گرفته باشد پس جایگاه قواعد و اوزان و قوافی وقوالب کجا باشد؟آیا میشود اینگونه تصور کرد که تمامی آن حواشی را نیز آن منبع فیاض در شعر او گنجانده وبه صاحبش یعنی شاعر مستغرق تحویل داده که اگر چنین باشدپس میتوان گفت شعر منظوم پیشینیان از خلوص و ناب بودن برخوردارومابقی را که ماحصل تکامل شعری اند تابکنون را نه؟و اگر بگوییم شاعر بعداز بیرون شدن از آن خلسه چاچوبها را به شعر خود اضافه نموده است که بالطبع آن خلوص با دخالت شاعر و اعمال تجارب شاعربه شعرش طبعا خدشه دارگشته ومخدوش ؟کهدیگر بهیچ وجه هم نمیتوانستیم اشعاری ناب با آن عظمت همچون دیوان شمس ومثنوی و غزلیات حافظ و قصاید سعدی و اینگونه را دریافت کنیم.


0