شعرناب

تربیت و نگاهی به جنبیدن عشق پیری در زمان ما و زمان سعدی

در دنیای امروز، عالمان علوم تربیتی می‌گویند که تنبیه بدنی در مدرسه فایده ندارد که هیچ، ضرر هم دارد، آیا می‌توان در توجیه ضربه فنی شدن دانش آموز در کلاس درس گفت: "جور استاد به ز مهر پدر"؟
گلستان سعدی ، دعوتی است به بازخوانی این اثر زیبا و اینکه نگاهی دوباره به این متن کهن بیندازیم و ببینیم ما و ایرانی‌های قرن هفتم در کجا افتراق نظر داریم و در آن جاها مراقب فاصله‌های زمان خود با زمان سعدی باشیم.
محمد قائد، نویسنده، می‌گوید که "با تغییر شرایط عینی و مادی، فکر آدم‌ها به قالب زمان و به شکل محیط درمی‌آید." اما این را هم اضافه می‌کند که "عناصری در فکر آدم‌ها پیدا و پنهان به بقا ادامه می‌دهد. خطی پررنگ به نشانهٔ تفکیک مطلق یک جامعه و یک عصر از جامعه و اعصار دیگر وجود ندارد." و اتفاقاً شاهد حرفش هم تنبیه بدنی در مدارس خواص در بریتانیاست که ردش را در سال‌ها قبل – و تا همین نیمه قرن بیستم- می‌جوید که شیوه تربیت سفت و سخت باب بوده است و پدرسالاری اصل.
تربیت و نقش‌های اجتماعی
سعدی در باب اول گلستانش، حکایتی دارد که به لحاظ تولید ضرب‌المثل بی‌همتاست. پنج مثل از دل همین حکایت دو صفحه‌ای در آمده است. چهار تای اینها، دو به دو در تضاد با هم هستند. مثلاً یکی که می‌گوید: "عاقبت گرگ زاده گرگ شود / گرچه با آدمی بزرگ شود" نقطه مقابل این یکی است: "سگ اصحاب کهف روزی چند / پی نیکان گرفت و مردم شد"؛ تناقض اینها هم به خاطر داستانی است که در حکایت مطرح می‌شود و هر کدام از این بیت‌ها، نشان دهنده نظر یکی از طرفین بحث است.
دو نقطه نظر مطرح در این حکایت، یکی این است که تربیت کردن آدمی که ژن یا به زبان سعدی گوهر ناجوری دارد، کار عبثی است و دیگری می‌گوید حتی با ژن بد می‌توان در محیط خوب، آدم خوبی از آب در آمد. سر آخر برنده بحث آنها هستند که به ژن بیشتر از محیط اهمیت می‌دهند.
رضا کاظم‌زاده، روانشناس، در جواب این سؤال که در تربیت بالاخره ژن مهمتر است یا محیط، می‌گوید که درباره انسان، ماجرا به هم پیچیده است. او می‌گوید که انسان در مقایسه با حیوانات، بیشترین دوره کودکی و بلوغ را دارد. در ضمن بچه انسان در مقایسه با بچه حیوان به مراقبت بیشتری احتیاج دارد و اگر این مراقبت نباشد، خواهد مرد. او از اینها نتیجه می‌گیرد که خصوصیات ارثی در انسان طوری عمل می‌کند که با آموزش فعال می‌شوند.
از ژن گذشته، مسئله تربیت در زمان ما با زمان سعدی یک فرق اساسی دارد. آقای کاظم زاده می‌گوید که هدف از تربیت نوع قدیم "انطباق دادن فرد با گروه‌های اجتماعی است، یعنی فرد بر اساس آن تربیت یاد می‌گیرد که چگونه نقش‌های اجتماعی‌اش را در جامعه و نسبت به دیگران و در مقام و جایگاهی که دارد بر عهده بگیرد و بازی بکند." نقش‌ها هم چیزهایی از این قرارند: پسر، برادر، شوهر و پدر. در زمان ما اما هدف از آموزش، رسیدن به استقلال فردی است و توضیح خودمان در شرایط مختلف.
رضا کاظم زاده در توضیح یک جامعه سنتی می‌گوید: "جامعه‌ای است که هویت، بیشتر هویت نقش مدارانه است. یعنی شما خودتان را در جامعه بر اساس نقش‌هایی که در قبال دیگران بازی می‌کنید تجربه می‌کنید." و می‌گوید که چنین جامعه‌ای چاره‌ای ندارد جز آن که نقش‌ها از پیش تعیین شده باشند و رفتار هرکدام هم مشخص باشد؛ جامعه‌ای ایستا، که در مقابل جامعه پویا و در حال تغییر و مدرن است.
حالا شاید ما بپرسیم که هدف از کتابی مانند گلستان که از "ادبیات تعلیمی" به حساب می‌آید چیست؟ وقتی قرار نیست نقشی عوض شود، چرا چنین کتابی اصلاً نوشته شده است؟ رضا کاظم زاده می‌گوید که کتابی مانند گلستان کمک می‌کند تا افراد نقش‌های تعیین شده خود را اخلاقی‌تر بازی کنند. و در عین حال، چون جامعه قرار نیست که تغییری بکند و اعضای جامعه عقیده به جبرگرایی دارند، کتابی نیست که به شما کمک کند چیزی را عوض کنید. برای همین است که این همه بر نقش سرشت آدمی در آن تأکید می‌شود. یعنی اینکه مهم نیست شما چقدر در تربیت کسی تلاش کنید، اگر گرگ‌زاده باشد، لاجرم وقتی بزرگ شد، گرگ می‌شود.
"بیخ نشاط" در دوره قدیم و جدید
نقش‌هایی که آقای کاظم‌زاده از آن صحبت کرد، در روزگاری که از پایانش چند دهه‌ای بیشتر نمی‌گذرد، با خودشان رفتارهایی را هم به همراه داشتند. مثلاً رفتاری که جامعه توقع داشته از یک پدر سر بزند یا از یک مادربزرگ یا از یک همسر.
لابد برای شما هم شده که کسی به شما بگوید دیگر برای انجام کاری پیر شده است. یا اینکه حتماً شاهد بوده‌اید کسی را این طور نکوهش کرده‌اند که "عشق پیری گر بجنبد..."
"در ضعف و پیری" نام باب ششم گلستان است. سعدی در حکایتی از این باب قصه جوانی سرخوش را تعریف می‌کند که بعد از بچه دار شدن، به قول سعدی "بیخ نشاطش بریده و گل هوس پژمرده" بود. سعدی که دلیل را جویا می‌شود، جوان می‌گوید: "تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم".
اتفاق مهیب بریده شدن "بیخ نشاط" کسی، لابد بخشی از بسته‌بندی فرزنددار شدن بوده است. اما در امروز قرار است که وضع فرق کند. محمد قائد، می‌گوید: "چه بسیار ده‌ساله که آرزو دارد هرچه زودتر به بیست‌سالگی برسد"، اما وقتی به بیست رسید، چندان شوقی به بالاتر رفتن سنش ندارد: "چون گوشی دستش آمده که تا آن موقع شاید از قدری ثبات برخوردار شده باشد و توان مالی‌اش همچنان افزایش یابد، اما به بهای بهار جوانی."
دوره نوجوانی که پدیده‌ای جدید به حساب می‌آید، فرصتی است تا فرد از کودکی در آید و کم کم آماده پذیرش مسئولیت‌هایش در جامعه شود. محمد قائد می‌گوید: "در جهان امروز کلاً نوجوانی حقی است که در روند رشد فرد نه تنها به رسمیت شناخته شده، که لازمه بلوغ کامل و طبیعی شمرده می‌شود."
دفترچه خاطرات و فراموشی، مجموعه‌ای از مقالات محمد قائد درباره فرهنگ است که انتشارات "طرح نو" آن را منتشر کرده استدر گذشته فرد به یک باره از کودک به بزرگسال، نقش عوض می‌کرد. مهدی جامی، نویسنده، می‌گوید که تا همین شصت – هفتاد سال پیش، ازدواج پسران در پانزده سالگی و دختران در سیزده سالگی در ایران رواج داشته است: "وقتی بچه دار می‌شدند یک دفعه وضعشان عوض می‌شد، هم برای مادر جوان و هم برای پدر جوان دنیای دیگری می‌شد. وارد دنیای بزرگسالان می‌شدند و ناگهان بزرگ می‌شدند."
اما در زمانه ما کودکی و نوجوانی طولانی‌تر شده و می‌شود. درست همان طور که طول عمر افراد هم افزایش می‌یابد. مژگان قاضی‌راد، نویسنده و پزشک، بر اساس داده‌هایی که سال ۲۰۱۳ سازمان بهداشت جهانی منتشر کرده، می‌گوید: "امید به زندگی برای مردان ۷۲ سال و برای زنان ایرانی ۷۶ سال است. یعنی یک مرد ایرانی می‌تواند امید داشته باشد که ۷۲ سال زندگی کند و یک زن ایرانی ۷۶ سال."
عمر طولانی‌تر ما نسبت به گذشتگانمان به مدد پیشرفت‌های پزشکی حاصل شده است. خانم قاضی‌راد می‌گوید که زیاد شدن طول عمر، باعث می‌شود که آدم‌ها، لذت‌هایی را که در دوران جوانی داشتند را بخواهند تا سال‌ها بعد ادامه بدهند. و از میل جنسی مثال می‌زند: "ما می‌بینیم امروزه میل جنسی را می‌شود در مردان با وایاگرا یا در زنان با پینک پیل زیاد کرد."
این بیت سعدی شاید در دوره ما دیگر کاربردی نداشته باشد که می‌گوید: "پیری که ز جای خویش نتواند خاست / الا به عصا، کی اش عصا برخیزد". دنیایی کاملاً متفاوت با آن دوره، لابد حرف‌ها و توصیه‌های جدیدتر هم می‌خواهد.
محمد قائد کتابی دارد به نام "دفترچه خاطرات و فراموشی" که "طرح نو" آن را منتشر کرده است و مجموعه‌ای است از مقاله‌هایی که حاصل مشاهدات نویسنده در "پاره‌ای تلقی‌ها، رفتارها و موضوع‌ها در جامعه" است. یکی از این مقاله‌ها "مفهوم آینده" نام دارد که در آن آقای قائد از بیهودگی تلاش برای الگو قرار دادن کار شاعران کلاسیک در زمینه‌های تفکر امروز صحبت کرده است.
آقای قائد می نویسد: "لذت بردن از جنبه‌های عاطفی و زیبایی شناسانه کلام به جای خود، اما اینکه مضامین قالبی ادبیات منظوم قدیم مفاهیمی ورای کل اطلاعات مردم امروز تلقی شوند و هم محتوای فکر و هم روش فکر کردن ما را تعیین کنند، مانعی است در سر راه حرکت اندیشه در جامعه."
سام فرزانه


0