شعرناب

برایت خواهرم ای خواهر گل


این بار داستان تحول خانم فرحروز را به صورت نظم در آوردم
برایت خواهرم ای خواهر گل
دهم شرحی تو را من از تحول
که دانشجویم و دندان پزشکم
از آنچه بوده ام ریزم سرشکم
منم نامم بوَد زهره فرحروز
که امروزم شده بهتر ز دیروز
حجابم را نمی دیدم نیازی
برادر بود و باب سر فرازی
کسی را جرئت آزار من کو
شمال و خارج و هم شهر ماکو
نمی گشتم جدا از خانواده
سواره بودم و یا که پیاده
شدم وارد به دانشگاه به وقتی
بدیدم هر چه دشواری و سختی
شدم تنها و دیدم مشکلاتی
ندیدم بهر خود راه نجاتی
نرفتم من سراغ سایت و بازی
نبودم اهل دنیای مجازی
بگفتا دوستم تو کله پوکی
نداری وایبری یا فیس بوکی
به او گفتم بسازید از برایم
که من شاکر به این کار شمایم
به من گفتا چه عکسی از تو باشد
بجز این روسری مانتو نباشد ؟
منم عاشق که عکس سر برهنه
گزارم هر چه را که توی ذهنه
بپرسی گر ز من با بی حجابی
رژ قرمز بزن با لاک آبی
تعجب کردم از حرفی که او گفت
بلرزیدم ازآن چشمم نمی خفت
خدایا بی حجابم لیک خوبم
تو را خوانم سحرگه یاغروبم
مسیر و افتخار من همین شد
به لاک و بی حجابی ها عجین شد
شدم مغرور گرچه بی حجابم
پر از زیبایی و رنگ و لعابم
نمی باشم دو رو و صاف هستم
بدور از زشتی و اوصافِ پستم
به وقت انتخاب دوستانم
همین ها شد ملاک بوستانم
قراری شد که با این جمع یاری
روم سویی به هنگام ناهاری
نشسته جمله در ماشین بنده
به خنده ها و رفتار زننده
چو دودی شیشه های آن بدیدند
به پایین شیشه اش را می کشیدند
که بابایم چنین بنموده شیشه
که این مانع ز آزار تو میشه
شدم عارض بگفتا که خلی تو
ندانستم به این حد املی تو
بیا توی خیابان شاد باشیم
بچرخیم و کمی آزاد باشیم
ادامه دارد .............


0