شعرناب

حماسه و اسطوره در شعر حافظ

سيماي اسطوره در اشعار حافظ و شخصيت هاي اسطوره اي يكي از مهم ترين مباحث ديوان خواجه شمس‌الدين محمد حافظ شيرازي است .
حافظ با وقوف كامل بر منابع عظيم اسطوره اي، تاريخي، ادبي و ... و با هنرمندي بي نظير خود، اسطوره هاي ايراني و اسلامي را به صورت بسيار فشرده و در نهايت ايجاز در غزليات، ساقي نامه و ساير اشعار خود آورده است.
بسامد نام هاي اسطوره اي كه به دفعات در اشعار او به چشم مي خورد، گوياي توجهي است كه او به آن قهرمانان دارد . فهرست اسامي زير گوياي توجه حافظ به مجموعه عظيم اسطوره هاي ايراني است كه با خلاقيت كامل در اشعار خود آورده است :
الف) جمشید و جام جم -جم مهم ترين شخصيت اسطوره‌اي نزد حافظ است كه بيست و هفت بار در اشعار خود از او ياد كرده است. جمشيد، كه صورت ديگري از جم است، يازده بار در اشعار او آمده كه در مجموع اين شخصيت اسطوره‌اي سي و هشت مرتبه مورد توجه حافظ قرار گرفته است.
جمشيد يكي از بزرگ ترين قهرمانان آريايي است و در افسانه هاي ايراني بي شك نقش او و نوآوري هايش، همچنين شخصيت ممتاز و خويشكاري او و وجود فرّه ايزدي، فره شاهنشاهي و فره كياني و پهلواني‌اش، او را چونان خورشيد تابناك اقوام آريايي جلوه گر ساخته است .
حافظ با اطلاع از خويشكاري هاي جمشيد و ابداعات و ابتكارات جم كه به يقين از شاهنامه و منابع ديگر اخذ كرده بود، بعد ديگري را با مشرب عرفاني به آن افزود و از او چهره اي جاودانه در ديوان خود آفريد.
جام جم، جام جمشید، جام جهان آرا، جام جهان نما و جام گيتي نما همه نام جامي است كه جمشيد پادشاه افسانه اي خيلي قديم ايران داشته و از آن احوال جهان و اسرار نهان را استخراج مي كرده است.
البته مشخص نيست كه جام مذكور همان جام شراب جمشيد بوده كه از آن كار استخراج هم گرفته مي شده يا جمشيد دو جام داشته است. در کتاب شمس اللغات آمده است: در جام جمشيد كه ساخته حكما بود، راز هفت فلك مشاهده می شد، به خاطر همين آن را جام جهان نما نیز می گویند.
این جام را به کیخسرو نیز نسبت می دهند. چنان كه در شعر حافظ به جام كيخسرو برمی خوریم و جام سکندر نیز در دیوان حافظ قدیم به چشم می خورد. در ديوان حافظ واژه جام به صورت هاي گوناگون و به طور نمادي يا سمبليك 187 بار آمده است كه از اين تعداد نزديك به سي مورد سخن از جام جم به صورت های گوناگون رفته است که تعدادی از آنها به شرح زیر است:
هر آن كه راز دو عالم ز خط ساغر خواند * رموز جام جم از نقش خاك ره دانست
ساقي بيار باده و با مدعي مگوي * انكار ما مكن كه چنين جام جم نداشت
گفتم اي مسند جم جام جهان بينت كو * گفت افسوس كه آن دولت بيدار بخفت
تُرا ز حال دل خستگان چه غم كه مدام * همي دهند شراب خضر ز جام جمت
دلي كه غيب نماي است و جام جم دارد * ز خاتمي كه دمي گم شود چه غم دارد
آن كس كه به دست جام دارد * سلطاني جم مدام دارد
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد * آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد
به سر جام جم آنگه نظر تواني كرد * كه خاك ميكده كحلِ بصر تواني كرد
سرور مجلس جمشيد گفته اند اين بود * كه جام باده بياور كه جم نخواهد ماند
دل در جهان مبند وز مستي سئوال كن * از فيض جام و قصه جمشيد كامكار
گرت هواست كه چون جم به سر غيب رسي * بيا و همدم جام جهان نما مي باش رسي
كمند صيد بهرامي بيفكن جام جم بردار * كه من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه کورش
كي بود در زمانه وفا جام مي بيار * تا من حكايت جم و كاووس و كي كنم
اي جرعه نوش مجلس جم سينه پاك دار * كايينه ايست جام جهان بين كه آه از او
بده جام مي و از جم مكن ياد * كه مي داند كه جم كي بود و كي كي
گوهر جام جم از كان جهاني دگر است * تو تمنا زگل كوزه گران مي داري
باده نوش از جام عالم بين كه بر اورنگ جم * شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختي
چو مستعد نظر نيستي وصال مجو * كه جام جم نكند سود وقت بي بصري
جمشيد جز حكايت جام از جهان نبرد * زنهار دل مبند در اسباب دنيوي
همچو جم جرعه ما كش كه ز سر دو جهان * پرتو جام جهان بين دهدت آگاهي
بيا ساقي آن مي كه عكسش ز جام * به كيخسرو و جم فرستد پيام
بيا ساقي تا بگويم به آواز ني * كه جمشيد كي بود و كاووس كي
بده ساقي آن مي كزو جام جم * زند لاف بينائي اندر عدم
بمن ده كه گردم بتائيد جام * چو جم آگه از سر عالم تمام
چو خوش گفت جمشيد با تاج و گنج * كه يك جو نيرزد سراي سپنج
منوچهر مرتضوی نویسنده کتاب مکتب حافظ معتقد است در آثار هيچ يك از شعراي عارف ايران «جام جم» به زيبايي و دل انگيزي و تنوعي كه در ديوان حافظ به كار رفته است، به چشم نمي خورد. حافظ بهتر از هركس مفهوم جام جم را دريافته و زيباتر و عالي تر از هر كسي آن را به کاربرده است.
ب) اسامی سایر اسطوره ها-از نام‌هاي اساطيري ديگر كه در ديوان حافظ به آن اشاره رفته است، بايد از زردشت، رستم، قباد، كسري، كيخسرو، سلم، تور، سياوش، كاووس، فريدون، سيامك، خسرو، تهمتن، پشنگ، پرويز، بهمن، بهرام، افراسياب و ماني نام بردکه برخی از آنها به شرح زیر هستند:
به باغ تازه كن آئين دينزردشتي* كنون كه لأله برافروخت آتش نمرود
بيا ساقي آن آتش تابناك * كهزردشتمي جويدش زير خاك
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل * شاه تركان فارغ است از حال ما كورستمي
وگر باور نمي داري رو از صورتگر چين پرس * كهمانينسخه مي خواهد ز نوك كلك مشكينم
گوي خوبي بردي از خوبان خُلّخ شاد باش * جام كيخسرو طلبكافراسيابانداختي
كمند صيد بهرامي بيفكن جام مي بردار * كه من پيمودم اين صحرا نهبهراماست و نهکورش
قدح به شرط ادب گير زآنكه تركيبش * ز كاسه سرجمشيد و بهمناست و قباد
سپهر بر شده پرويز نيست خون افشان * كه ريزه اش سركسري و تاج پرويزاست
حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان * كه لبش جرعه كشخسرو شيرينمنست
شوكتپورِپشنگو تيغ عالمگير او * در همه شهنامه ها شد داستان انجمن
شاه تركان چو پسنديد و به چاهم انداخت * دستگير ار نشود لطفتهمتنچه كنم
شكل هلال هر سرمه مي دهد نشان * از افسرسيامكو ترك كلاه زو
شاه تركان سخن مدعيان مي شنود * شرمي از مظلمه خونسياووششباد
سحرم دولت بيدار به بالين آمد * گفت برخيز كه آنخسرو شيرينآمد
يارب اندر دل آنخسرو شيرينانداز * كه به رحمت گذري بر سر فرهاد كند
تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي * ور خود از گوهرجمشيد و فريدونباشي
حكايت لب شيرين كلامفرهادست * شكنج طره ليلي مقام مجنون است
كه آگه است كهكاووس و كيكجا رفتند * كه واقف است كه چون رفت تخت جم برباد
همان مرحله است اين بيابان دور * كه گم شد در او لشكرسلم و تور
صبا از عشق من رمزي بگو با آن شه خوبان كه صدجمشيد و كيخسروغلام كمترين دارد
سپهر برشده پرويزَنيست خون افشان * كه ريزه اش سر كسري و تاجپرويزاست
قدح به شرط ادب گير زآنكه تركيبش * ز كاسه سرجمشيد و بهمناست و قباد
(دکتر محمد همایون سپهر)


0