شعرناب

داستان کوتاه

«داستان کوتاه»
نفس ِ زمستان به شماره افتاد
بهار داد زد: قوی باش دیگر راهی نمانده
زمستان به خط پایان می رسد، چوب امداد را به بهار می دهد
حالا بهار وارد بازی شده، با قدم هایی محکم...
در طول ِ مسیر، نفس های بهاری، طبیعت را بیدار کرده، شکوفه ها می خوانند، پروانه ها می رقصند، بهار قویتر بازی را ادامه می دهد تا رسیدن به تابستان،
دونده امدادی بعدی اوست...
بازی سالهاست ادامه دارد
شرکت کنندها خستگی نمی شناسند، بزرگترین و باشکوه ترین بازی دنیاست که برنده و بازنده ایی ندارد.
***
فریبا مطاعی


0