شعرناب

پير ناچار


امروز رفته بودم بانك ،صحنه اي دلگير رو مشاهده كردم
فيش خود را نوشتم و گذاشتم تو نوبت منتظر بودم ،ناگهان دستي به سمت متصدي بانك دراز شد
پدربزرگي با صدايي بسته و نفسگير ،پسرم اين پول خورد را مي تواني برايم عوض كني
هنوز متصدي پول رو نگرفته بود كه دست ديگري به سمتش آمداين بار مادر بزرگ با صدايي گرفته (مين چوك اي پولانم هم بزور عوضش كن ) اينارو هم بگير عوض كن پسرم،
متصدي پولا رو گرفت و ميخاست عوض كنه كه مادربزرگ گفتن پولارو كه عوض كردي اگر تونستي شما هم كمك كن
اين بار متصدي عزيزمون ناراحت شد و بلافاصله پولاي مادربزرگ رو بهش پس دادو گفت اگه كمك ميخايي اينارو عوض نميكنم اگه نه كه عوض ميكنم
پدر بزرگ ناراحت شد ولي به رو خودش نياورد و گفت نه پسرم كمك نميخاييم اينارو عوض كن لطفا
رفتار متصدي بسيار ناراحت كننده بود ..
پير مرد كنارم ايستاده بود زير زبونش يه چيزايي ميگفت شنيدم ،اگر مجبور نبوديم اين كارو نميكرديم پسرم !
بهش گفتم ناراحت نباش ،با من به سخن افتاد كه مردم ميگويند شما يارانه ميگيريد و بازم مياييد گدايي ميكنيد ،والا كه اين پول يارانه پول يه روغن بيشتر نيس با صدايي دلگير گفت بخدا مجبوريم...
گفتم از حرف مردم ناراحت نباشيد مردم فقط بلدند قضاوت كنند
گفت كسي رو ندارم ،فرزندانم كه سراغي از من نميگيرند
برادر و خواهرم هم كه مشغول زندگي خودشون هستند،پسر عمو پسر خاله ها كه اصلا حرفشم نزن
وقتي كه فرزند خودم اهميتي نميده از ديگران چه انتظاري دارم ، يه پسر دارم كه ريش هايش تا شكم و شكمش تا زانو بسيار مرد مومن و درستكاريست !
اما هيچ به فكر اين پدر بدبخت نيس،شايد تاوان بزرگ كردنش را پس ميدهم !...
خودم كه ديگر جاني ندارم كه كاري بتوانم انجام بدهم ، همي گدايي ميكنيم و روزهاي خود را به سختي ميگذرانيم !..
بسيار بسيار ناراحت شدم كه افسوس كاري نتوانستم برايش انجام بدهم
دوستان عزيز سعي كنيد گدايي كه ميبينيد اگر توان كمك كردن نداريد خاهشا حرف هاي تحقير اميز بارش نكنيد ..
دوستان عزيز امان از روزي كه از زبان پدر و مادر هامون چنين سخني بيرون درايد
لعنت بر چنين فرزنداني كه اينگونه پدر و مادر خود را ناراحت و به حال خود رها ميكنند
خدايا مرا كمك كن چنين روزي نيايد ك اينقدر افتاده باشم كه نتوانم به پدر و مادرم كمك بكنم ..
(سلمان،بلوچ)


0