شعرناب

نامه های عاشقانه ی من

نامه های عاشقانه ی من
بنام آنکه عشق سبز را در دل سرخ جای داد
به زیور ها بیارایند مردم خوبرویانرا
توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
آه....آری با قلبی افسرده وقلمی شکسته هرگز نمی توان وصفت را برسینه ی سفید این قاصدک بازگونمود اندیشیدن به تو درفراسوی لحظه های اندوه بار تنهایی همه اش ناله ایست که از کویراتشناک سینه ام گلویم را در چنگال بی رحمانه ی بغض می فشاردوهدیه اش به دیدگانم قطره سرشکسیت که گونه هایم را نوازش می دهد
واینک به انتظارنشسته ام جاده ای را که روزگاری بارسفر خاطراتم رابستی ودیرگاهیست که بی نشان رفته ای برگردی. به انتظار نشسته ام شاید ازاین جاده ی خال برگشت کسی مژده ی آمدنت را به پنجره ی بسته ی قلبم برساندوگلهای خشکیده ی دستم را حیاتی دوباره بخشد.آری به انتظار نشسته ام که روزی باز گردی ودستان مهربانت را مرحمی سازی برزخمهای کهنه ی سالیانم .بدان که ای همیشه ی جاوید وای زیبایی عشق هستیم را درعمق چشمان شورانگیزت جستجو می کنم وستایش میکنم آنرا که عبادتگاه من است
قاصدک مرا بپذیر ومرا دریاب
سوگند میدهم ترا که سخن دل خویش را برایم بازگوکن ومرااز این مرداب اندیشه های شوم تنهایی رهایی بخش وبدان این عابرپاییزی خزان زندگیش به بلندای گیسوانت امتدادداردوقلبت آشیانه ایست از برای کبوتران احساسم که درآن ترانه ی عشق را خواهند سرود......
بهاءالدین داودپور


0