شعرناب

شعر کردی(کرمانجی)


زبان کردی از خانواده زبان های هند و اروپایی و زیرگروه زبان های ایرانی- آریایی است که دارای چهار لهجه می باشد:
لهجه شمالی (کرمانجی) که زبان کردهای ساکن ترکیه، روسیه، سوریه، شمال ایران و اطراف کابل می باشد.
لهجه مرکزی (سورانی) که عمدتاً در ایران و عراق بدان سخن می گویند.
لهجه جنوبی که خود به دو لهجه کلهر و هورامی تقسیم می شود. لهجه کلهری در کرمانشاه و لهجه هورامی در اورامانات (شامل هورامان تخت و هورامان لهون) رایج است.
نخستین آثار مکتوب ادبیات کردی در قرن 4 هجری در ترانه هایی با اوزان ده هجایی و درمضامین عرفانی و به زبان"گوران"سروده شده اند. هنوز هم در لهجه ی سورانی واژه ی"گورانی" به معنی "ترانه " به کار می رود. در قرن 19 لهجه ی سورانی به زبان مسلط ادبی تبدیل می شود و آثاری با مضامین صوفیانه پدید می آیند. ولی در پایان این قرن مضامین ملی گرایانه غلبه می یابند و بالاخره در نیمه ی قرن 20 نوآوری در فرم هم شروع می شود و مضامین ناسیونالیستی با چاشنی چپگرایانه غالب می شوند.
اولین شاعر نامدار کرد شیخ احمد نشانی ملقب به "مَلای جزیری"( 1481- 1407) است. او در جزیره ی بوتان ترکیه می زیسته و به زبان کرمانجی غزل های عارفانه و زیبایی می سروده. دیوان او به همت شاعر کرد ایرانی "هه ژار" و توسط انتشارات سروش به چاپ رسیده است.
احمدخانی( 1706- 1650) جزو اولین شاعران معروفی است که گرایش ناسیونالیستی دارند. او خالق منظومه ی معروف "مه م و زین" در قرن 17 میلادی و دوره صفویه است. این منظومه حکایت دلدادگی بی سرانجام و ناکام امیرزاده ای به نام "زین" و سرداری به نام "مه م" مـی بـاشد که شباهت های بسیاری به عشق نامه "شیرین و فرهاد" دارد. او هم به زبان کرمانجی شعر گفته است. احمدخانی به دلیل اشعار حماسی و ناسیونالیستی اش به "فردوسی کرد" مشهور است.
اما اولین شاعر معروفی که به زبان سورانی شعر گفت "ملا خدر احمدی شاویسی" ملقب به "نالی" اسـت. دیوان غزلیات او به همت ملا عبدالکریم مـدرس و پـسـرش شرح شده و توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1364 به چاپ رسیده است. استحکام زبان و مضمون اشعارش خواننده را به یاد حافظ می اندازد و از این نظر شاید بتوان او را "حافظ کرد" نامید. مضامین اشعار او عمدتاً عارفانه است.
خانای قبادیهم خسرو و شیرین نظامی را به کردی برمی گرداند. در دوره افشاریه الماس خان کندوله ای هم منظومه های عاشقانه ای چون "شیرین و فرهاد" و "خورشید و خرامان" را بـه نظم می کشد. دیوان "شیخ احمد زوله" هم صبغه ای عارفانه و صوفیانه دارد. در همین زمان بخش هایی از شاهنامه به کردی برگردانده می شود که شاعران آن ها را نمی شناسیم. از آن جمله اند "برزو نامه". برزو فرزند سهراب است و رستم برای جبران ستمی که در حق سهراب کرده می خواهد او را به پادشاهی ایران برساند؛ ولی فرامرز فرزند رستم خود را سزاوارتر به پادشاهی می داند و رستم به ناچار شرطی برای پادشاهی می گذارد و آن این که هر کـس سـر "فولادوند" فرزند اکوان دیو را از تن جدا کند، شاهی به او می رسد. برزو نامه شرح این رویارویی ها است. شاهنامه های کردی غالباً ربطی به شاهنامه فردوسی نداشته اند و در آن اعتقادات مذهبی و اسـلامی با حکایات شاهنامه آمیخته شده و مثلاً در مواردی رستم از حضرت علی (ع) یاری می جوید. نامگذاری امکنه سنقر و کلیایی با اسامی موجود در شاهنامه- که آقای" یاقوتی" به زیرکی بدان متفتن شده اند- هم می تواند به تحقیقات جالبی منجر شود. نام هایی مثل چشمه سهراب، سنگ رستم (سان روسم)، چاه بیژن، سمنگان، چشمه توران و کرگسار در "صحنه" و "سنقر" امروزی.
شاعران کرد "لیلی و مجنون" های زیادی را منظوم کرده اند و پس از آن به نظم کشیدن شیرین و فرهاد علاقه بیشتری نشان داده اند.
در کردستان جنوبی پس از خانای قبادی و الماس خان و میرزا شفیع ، بیسارانی(1702- 1641) وغلامرضا خان ارکوازیو سید یعقوب ماهیدشتی و سید صالح ماهیدشتی و مولوی تاوه گوزی و میرزا احمد دهباشی و سپس سید طاهر هاشمی، دکتر صدیق مفتی زاده و نهایتاً شاعران برجسته ای چون شامی کرماشانی، یداله بهزاد، علی اشرف نوبتی (پرتو) و تمکین را داریم.
قطعه ای از منظومه ی طنز کرانشینی شامی:
یه ی هه فته مینیت مانگ بچوده سه ر:
یک هفته به سر ماه
ژنِ صاحیو مال ده س نیه ته که مه ر:
زن صـاحبخانه دست به کمر
وه ژسـتی ته مـام تیته پشت ده ر:
و قیافه گرفته بـه پشت در می آید
له وه ر پای هه لسم چو ئاغاو نه و که ر:
چون ارباب و نوکر برپا می ایستم
وه ژنه م ئووشم ده م که سه ماوه ر:
به زنم می گویم سماور را آتش کن
خوه م ده وم ئه رای میوه و شیرینی:
خودم برای خرید میوه و شیرینی می روم
چه بکه م له ده س کرانشینی:
از دست کرایه نشینی چه بکنم
داد وه هر که س به م حه قم نیه سینی:
از هر کس داد می خواهم حقم را نمی گیرد.
سید عبدالرحیم تاوه گوزی(1300- 1221)- (1882- 1806) با تخلص "معدومی" در عراق به دنیا آمد و تحصیلاتش را در حلبچه، پاوه و سنندج و جوانرود ادامه داد و نهایتاً مرید شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی شد. اشعار او در قالب مثنوی و به زبان هورامی و در مضامین عارفانه سروده شده است.
نمونه ای از اشعار مولوی کرد:
ئیمشه و هه م دیسان ده روون پر خه مه ن:
(دوباره امشب دلم پرغم است)
ئه ساسه ی ماته م جه لامان جه مه ن:
(اسباب ماتم نزد ما جمع است)
نه تاو دووری دل بی قه راره ن:
(تاب دوریندارم، دلم بی قرار است)
بیـنایی دیده م ج خه فه ت تا ره ن:
( روشـنـایی دیـده ام از اندوه تیره شده)
شریخه و گه رمه ی هه ور دووری دوس:
( رعد و برق ابر و فراق یار)
وه فه نا به رده ن مه غز و ره گ و پوس:
(مغز و رگ و پوستم را فنا کرده)
شه راه ره ی گرپه ی نارمه هجوری:
(شعله آتش هجران)
که ر ده ن وه غوبار کو گای سه بووری:
(کوه صبرم را بر باد داده است)
اما از شاعران متأخر در کردستان مرکزی باید از شرفکندی (ملقب به هه ژار) و هیمن نام برد که شعرشـان به شـدت صـبـغه ی نـاسـیونالیستی دارد. برگردان اشـعـار خیام و شعر بلند "عقاب" "ناتل خانلری" توسط هه ژار از آثار معروف اوست و از هیمن هم باید از مثنوی بلند "ناله ی جودایی" نام برد که با تضمین ابیاتی از نی نامه مولوی، اشعار پرسوز و گدازی درباره ی غربت و تبعید سیاسی خود در رژیم پهلوی، سروده است.
نمونه ای از ترجمه های خیام توسط هه ژ ار:
ئه م گوزه وه کوو من بووه دلدار و هه ژار:
این کوزه چو من عاشق یاری بوده است
جاریکی دلی خوش بووه صه د جار خه مبار:
دربند سر زلف نگاری بوده است
ئه و هه نگل وده سگره ی له ملیا دیوته:
این دسته که بر گردن او می بینی
ده ستی بووه زور خراوته سه ر ملی یار:
دستی است که بر گردن یاری بوده است
پر ژاندی هه ور له ده شت و ده ر بارانی:
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی مه ی، بی ده می، تامی ژیان نازانی:
بی باده گلرنگ نمی شاید زیست
وائیمه له سه یری سه وزه زارین داخو:
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
سه وزه ی گلی ئیمه کی بکا سه یرانی:
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست؟
قطعه ای از ناله ی جودایی هیمن:
ساقیا! وا باده وه، وا باده وه
( ساقیا با جام باده)
روو له لای من که به جامی باده وه
( رو به سوی من کن با جام باده)
وا وه ره، ده وا وه ره، نیزیک به لیم
( به نزدیک من بیا)
بمده یه مه ی، بمده یه مه ی، تا ده لیم
( میم ده، میم ده تا بگویمت)
مست مستم ساقیا دستم بگیر
( مست مستم ساقیا دستم بگیر)
تا نیافتادم ز پا دستم بگیر
(تا نیافتادم ز پا دستم بگیر)
جا که سه ر خوش بودم به ده نگیکی نه وی
( آن دم که سرخوش گشتم با صدایی آرام)
بوت ده لیم ئه و شیعره به رزه ی مه و له وی(می خوانم برایت شعر بلند مولوی را
« بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند»
گویم ده یه ئه ی دیده مه سته ی قیت و قوز
( به من گوش ده ای دیده مست مغرور)
تا بنالینم وه کوو بلویر به سوز
( تا همچون نی به سوز بنالم)
بویه ناله م تیکه لی نه ی کردووه
( ناله ام را با ناله ی نی آمیخته ام)
ناله یه کم پی یه؛ نه ی، نه یکردووه
( ناله ای که نی هم نکرده است)
شیوه نی من شیوه نی ئینسانی یه
( شیون من شیون برای انسانیت است)
بانگی آزادی و گروی یه کسانیه
( فریاد آزادی و برابری است)
کوششی من زور به جی یه و زور ره وا( کوشش من بسیار به حق و به جاست)
چوون که قانوونی ته بیعه ت وایه وا
( که خود قانون طبیعت همین است
« هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
تا بمینی نووری چاوو هیزی پیم
( تا در چشمم نور و در پایم نیرو باشد)
دیم و دیم و دیم و دیم و دیم و دیم:
بازمی گردم و بازمی گردم و...
اما هیچیک از این شاعران از محدوده قالب کلاسیک قدمی فراتر نگذاشتند. در میان کردان ایران این ابوالقاسم لاهوتی بود که پیش از نیما به سرودن شعر نو پرداخت ولی البته اشعار او همه به فارسی است ولی در کردستان عراق اولین بار عبداله سلیمان (ملقب به "گوران") (1962- 1904) بـود که به شـالوده شـکنی شـعر کلاسیک و روی آوردن به شعر بی وزن و قافیه روی آورد. او به همراه "شیخ نوری شیخ صالح" (1958- 1898)- قبل از نیما- "جنبش ادبی سلیمانیه" را بنیان گزاری کردند. شیخ نوری در واقع تئوری پرداز این جنبش بود و گوران شناخته شده ترین شاعر آن. برای نمونه شعر زیبایی را که گوران در وصف پاییز و همدلی خود با او سروده است،گوران در زمینه شعر کودک هم کار کرده است. اما در ایران و در زمینه شعر نو کردی این
"سواره ئیلخانی زاده"(1354- 1307) بود که آغازگر شد. او که لیسانس حقوقش را از دانشگاه تهران گرفته بود و مدتی هم به دلایل سیاسی در زندان شاه بود، عمر زیادی نکرد ولی خالق آثار نوی شد که عمدتاً در مجموعه ای به نام "خواب سنگی" (خه وه به ردینه) توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی در سال 1372 به چاپ رسیده اند. سواره اشعار فارسی هم در قالب نو گفته که متأثر از اخوان و فروغ است.
وفایی (1902- 1844م) اهل مهاباد و به دو زبان کردی و فارسی شعر گفته. زبان پاک و شسته رفته ای دارد که از زبان و ذهن حافظ تأثیر پذیرفته است. بسیاری از غزل هایش به صورت ترانه درآمده است. غزل های وفایی بیشتر از سایر شاعران مورد استقبال خوانندگان کرد قرار گرفته و از جمله است غزل زیر:
ئـه ی ئاوینه ی دولبه ری، زارت گول، زولـفت زه ری:
ای آئینه دلبری، گونه هایت گل و زلفت طلا
با هه ناسه م نه ت گری، رووی خوت بینه به م لاوه:
مگذار آهم ترا بگیرد، رو در روی من کن
با شه و بروا، سه حه ر بی، باخی گولان وه به ر بی:
بگذار شب رود و سحر آید و باغ به گل بنشیند
گه ر تو مه یلت له سه ر بی، کافه ر ئیسـلای ناوه:
اگـر تـو بخواهی کافر هم مسمان خواهد شد
هاتم به بونه ی خالت، توشی داوی زولفت بوم:
به طمع دانه ی خالت، در دام زلفت افتادم
طه یریکی نابه له د بووم، نه مزانی دانه و داو:
پرنده ای بی تجربه بودم و دانه و دام را نمی شناختم
له سایه ی چاوه کانت بوویه ره ندی خه رابات:
در سایـه چـشـمانت رند خراباتی شدم
له لای پیری مه یخانه، خه رقم له گروی مه ی ناوه:
نزد پیر میخانه، خرقه ام را گرو می گـذاشـته ام
له ده ردی بی ده رمانی، که وتومه سه ر گه ردانی:
از درد بی درمانی، سرگردان شده ام
به جوابی "لن ترانی" چبکه م روحم سووتاوه:
جواب "لن ترانی" روح و روانم را سوزانده است
قانع (1898- 1965م) متولد عراق بوده است. شعرهای مذهبی بسیار دارد ولی بعد گرایش چپ پیدا می کند و به نوعی شعر طبقاتی و اجتماعی در دفاع از حقوق زحمتکشان و زنان روی می آورد. در عراق و ایران به زندان می افتد. مشخصه شعر قانع صحبت کردن از مسائل روزمره در قالـب حـکـایات و تمثیل های طـنـزآلود است و در واقـع به لحاظ مضـمون قدم در راه نوآوری می گذارد هرچند نمی تواند قالب کلاسیک را رها نماید.قـانع ملمع هایی با تـضـمین غـزل های حـافـظ دارد که خود به آن ها "تی هه لکیش" (تضمین) می گوید:
ئه گه ر شه و بیته سه ر جیگه م که وا تاقه ی کراس غارا
( اگر آن یار خوش لباس شبانه نزدم آید)
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
وتم پیی:
کوی به دل تویه؟ به عیشوه پی که نی و و فرموی:
(گفتم کجا را دوست داری؟ به عشوه خندید و گفتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلی را
سه رو و زوولف و برو چاو و خه ت و خال و له بی له علت:
(سر و زلف و ابرو وچشم و خط و خال و لب لعلت) چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
نه ته نیا من له ره مزی تاقی میحرابی بی بروت ناگه م:
(نه تنها من به راز تاق محراب ابرویت پی نبردم)
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
سه لاوم کرد له یاری خوم وتی، هه ی ناعه له یک ئه بله:
( به یارم سلام کردم گفت، ناعلیک ای نادان)
جواب تلخ می زیبد بل لعل شکرخارا
که حوسنی یوسفم بینی سه عاته ن بوم مو حه ته ق بوو:
(چون حسن یوسف را دیدم هماندم یقین یافتم)
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
ره واجی ده فته رت قانع ئه بی مونکیر چلون بیکا:
(مدعی چگونه منکر اقبال به شعر توست)
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
در کـردسـتان عراق نامی ترین شاعران نوپرداز شیرکو بی که س (متولد 1940م) (فرزند فایق بی که س شاعر) و عبدالله په شیو (متولد 1946م) هستند که هر دو متأثر از مسائل سیاسی زادگاهشان به شعر سیاسی روی آوردند و گرایش چپ داشتند. عبدالله په شیو در منظومه ای با عنوان "براکو‍‍‍‍‍ژی" (برادرکشی) به شدت به اختلافات و برادرکشی های احزاب کرد با یکدیگر می تازد.شیرکو جهانی ترین شاعر کرد است. در سال 1970 با جمعی دیگر مانیفست ادبی خود تحت عنوان "روانگه" (دیدگاه) را منتشر کرد.کتاب "دره پروانه"ی او توسط محمد رئوف مرادی ترجمه و در سال 1380 توسط انتشارات آنا چاپ شده است. این منظومه ی بلند شرح فراق شاعری تبعیدی در سوئد است از سرزمین مادری اش و بیان این حس تعلق و مرثیه ای برای حلبجه و ناپدید شدن 180000 نفر درکوچ اجباری کرد ها معروف به" انفال ".برای آشنایی با زبان و ذهن شیرکو چند تکه از هین منظومه ی بلند را در این جا می آوریم:
در آن‌جا اگر سرِ سنگی از "چناروک" را بشکنند
در این‌جا او دستِ درد بر سر‌ش می‌کشد؛
در آن‌جا گر دانه‌ای شن در گلوی چشمه‌ای گیر کند
در این‌جا شعرِ او سرفه‌ای می‌کند و دستی به گلو می‌گیرد
.............................
از هم‌اکنون من دیگر حلبچه‌ام
از هم‌اکنون من قطره‌ای از اشکِ انارِ آن غم بزرگم
حلبچه در فکر یکی از فرزندان خود، در اندیشه‌ی رودخانه‌ی "زلم" است :
بگویید‌م که چه بایدم کرد
تا از خروش گریه‌ی کافوریِ "زلم" کم نشود؟
بگویید‌م که چه بایدم کرد
تا این اسب سرکشِ گریه‌ی گُرگرفته‌ام رام نشود؟
بگوییدم -خدا را- که چه بایدم کرد
......................
اکنون درختِ سیبِ شعری مسافرم
بیخ و بن چونان شاخ و برگم آزاد.
ره‌سپارم و سرزمینم در لابه‌لای دفترم
ره‌سپارم و آسمان و پرندگان م در سر بی‌پناه و توبره‌ی سفرم
برای پیداکردنِ شکوفه اشکی جامانده
گوشه کناره‌های چشمم را نگردید
چرا که هر آن‌چه از آنِ خود بود و شما نیز-همه را-
به همراه باغ و پرچین و جویبار
به همراه خار و خاشاک با خود آورده‌ام
در زمینه رمان نیز شاخص ترین چهره ادبی کردستان عراق "ابراهیم احمد"خالق رمان های "ژانی گه ل" (درد مردم) و "کوره وه ری" (بدبختی) است که اولی توسط محمد قاضی و احمد قاضی به فارسی ترجمه و به وسیله انتشارات نگاه در سال 1358 چاپ شده است.
تأثر شعر کردی ایرانی از شاعران فارسی زبان شدید است و از این رو همواره به ترجمه اشعاری به زبان کردی مبادرت شده است. علاوه بر خیامی های هه ژار که توسط انتشارات سروش در سال 1369 چاپ شده، عباس حقیقی (ماموستا حقیقی) هم صد غزل حافظ را به کردی پاکیزه ای ترجمه کرده که در سال 1370 توسط انتشارات صلاح الدین ایوبی چاپ شده است.
نمونه ترجمه ماموستا حقیقی از یک غزل معروف حافظ:
دل ده رده چی له ده ستم، تو خوا بلین به یاران:
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
حه یفی که ئاشکرا بوو، رازی دلم له شاران:
دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
دانیشتووانی که شتین، ئه ی بامراده بشنه:
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
تا ئه و چه لیش ببینین، دیداری یاری جاران:
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
بروانه ده وری گه ردوون، ده روژه هاتن و چوون:
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
داچینه تووی چاکه ی، بیکه به راو به یاران:
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
دوی شه و له نیو گول و مول، به چریکه خویندی بولبول:
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
ئاماده که ن سه بووحی، ئه ی کوری مه ی گوساران:
هاتِ الصبوح صبوا یا ایها السکارا
ئاسوده یی دوو دنیا مانایه له و دوو پیته:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
شایانی دوست و دوژمن، پیک هاتن و موداران:
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ئه و ئاوه تا له سوفی، نیوی خراپی لی نا:
آن تلخ وش که صوفی، ام الخبائثش خواند
شیرین و خوشه بومه، وه ک ماچی گول عذاران:
اشهی لنا و احلی من قیله العذاران
حـافز مه گه ر به خوی بو خه رقه ی به مه ی له نوِیژ چو:
حـافـظ بـه خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ئه ی شیخی توبه داده ر، بروانه ئیختیاران:
ای شیخ پاک دامان، معذور دار ما را
اشعاری از شاملو، هوشنگ ابتهاج و فروغ هم توسط شاعران جوان تر به کردی ترجمه شده که شاید یکی از زیـباترین آن ها ترجمه گزیده ای از اشعار سهراب سپهری توسط "علی نانوازاده" باشد که در سال 1380 توسط انتشارات توکلی چاپ شده است که به عنوان حسن ختام نمونه ای از آن تقدیم می گردد:
من چه سبزم امروز
( من چ سه وزم ئیمرو)
و چه اندازه تنم هشیار است
( و چه نده له شم وشیاره)
نکند اندوهی سر رسد از پس کوه
(نه کا په ژاره یه ک له پشت کیو بگاتی)
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور
( له دلی من دا، شنیک هه یه، وه ک میشه یی کی نوور)
مثل خواب دم صبح
(وه ک خه وی به ر به یان)
آنقدر بی تابم که دلم می خواهد
( منیش هینده بی ئو قره م،که حه زم لییه)
بدوم تا بن دشت بروم تا سر کوه
( هه لیم هه تا بنه بانی ده شت، بروم هه تا سه ر کیو)
دورها آوایی است که مرا می خواند
( له دوور ده ستان ده نگیک هه یه، که بانگم ده کا)...
منابع:
فصلنامه گوهران(شماره15 – بهار 1386)
دیوان نالی- نشر صلاح الدین ایوبی 1364)
دیوان وفایی- نشر صلاح الدین ایوبی 1368)
دیوان قانع
دیوان گوران – نشر پانیذ 1386)
دره پروانه(شیرکو بیکه س- ترجمه محمد رئوف مرادی- نشر آنا 1380)
معرفی شیرکو بیکه س(حامد کهنه پوشی)
چه پکه گول(شامی کرماشانی-انتشارات سروش 1362)
چوارینه کانی خه ییام(هه ژار- انتشارات سروش 1369)
خه وه به ردینه(سواره ئیلخانی زاده- نشر صلاح الدین ایوبی 1372)
سوهراب سپیهری(علی نانوازاده – انتشارات توکلی 1379)
شه ونم(ماموستا حه قیقی- نشر صلاح الدین ایوبی 1370)
منبع:http://kurdy.loxblog.com/


0