شعرناب

گل وشعر


دركارگلابوگلحكمازلي اين بود كين شاهد بازاري و ان پرده نشين باشد
حافظ
قندآميختهباگل نهعلاجدل،است بوسه ايچندبرآميزبه دشنامي چند
حافظ
گل نعمتياستهديه فرستاده از بهشت مـــــردمكريمترشود اندرنعيم گــل
كسائي مروزي
اي گل فروش گل چه فروشيبراي سيم؟ وز گل عزيـــــزتر چه ستاني به سيم گـــل
كسائي مروزي
اگرخواهي كه گل بيني رخ خود را تماشا كن و گر ميل خزان داري نگاهي جانب ما كن
موالي توني
ايگلازشكل توبا ناز و خرامت گويم هر چه گويمهمه داري زكدامتگويم؟
هلالي جغتائي
اگرزباغعبادتگليبهدستآيد غنيمت است كه از عمر،ما نمانده بسي
مهدي سهيلي
نهگلشناسمونه باغ وبوستان بي تو كهديدهدرنگشايدبر اين و آن بي تو
كليم كاشاني
از گلفروشلالهرخيلالهمي‌خريد مي گفت بي تبسّم گل خانه بي صفا است
شيري
دسترحمت كسنمي سازدبهسويمندراز چون گلپژمردهبررويمزارافتاده ام
صائب
صائبامشبدرچمن‌چندانكه‌خواهي‌عيشكن روي گل واكرده اند و چشم بلبل بسته اند
صائب
درعهدجمالتونگيرندزگلآب عكس تو به هر آب كه افتاد گلاب است
ميرغروي كاشاني
همچوگلمي‌سوزمازسودايدل آتشيدرسينهدارمجايدل
رهي معيري
آتشم بر جان و بر لب خنده بودازشرم غير بي تو اي گل گاه پنهان گاه پيدا سوختم
رهي معيري
منبع:نت


0