شعرناب

جویای تبریزی و معانی و مضامین متضاد در شعر وی(قسمت دوم)


جویای تبریزی و معانی و مضامین متضاد در شعر وی(قسمت دوم)
دکتر رجب توحیدیان
استادیار و عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
2-8- باران بهاری:جویا، با تأسی از هنجار دیرینه ی ادبی، می گوید:
شد نسیم نو بهاران روح در جسم زمین خاک را جویـ! روان بخشید باران بهار
از زمین هـر قطـرۀ باران برویاند گلی تخم گل گویی به خاک افشاند نیسان بهار
(همان: 216)
در جای دیگر بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی و باور نخستین خود اندیشیده می گوید:
سرسبزی گلهـا نه ز باران بهاری است شد بی تو دـم آب و روان است در این باغ
(همان: 233)
2-9- بلند شدن صدا از شکستن دل:جویا، با تأسی از صائب[1]، معتقد است که از شکستن دل صدا بلند می گردد:
جویا! به خلوتی که لبـــــم داد ناله داد می گـردد از شکستـن دلها صـدا بلند
(همان: 173)
در جای دیگر باز، با تأسی از صائب[2]، و بر خلاف عقیده فوق می گوید:
دلم را هر قدر خواهی به سنگ امتحان بشکن صدا زین ساغر لبریز خون بیرون نمی آید
(همان: 184)
2-10- تپیدن و اضطراب دل: تپیدن و اضطراب دل از جملۀ مضامینی است که در غزلیات جویا و بیدل در مقایسه با سایر مضامین، از بسامد بسیار بالایی بر خوردار است. جویا همنوا با بیدل[3]، در نگرش مثبت به تپیدن و اضطراب دل، می گوید:
بـــرد بی طاقتی از عالـــم هستی برون دل را تپیــدن بــال پرواز است مـــرغ نیم بسمل را
به مطلب می رسد هرکس خلاف نفس بگزیند بـه مقصد عاقبت خواهی رسیدن زین تپیدنها
(همان:51)
اضطرابم به ره وادی مقصود رساند تپش دل ز غمش بـال و پر مــردان است
(همان: 117)
رهبر معراج عشقــم شد تپیدن های دل آتش شوق مــرا دامـن زند بی تابی اش
(همان: 224)
جویا همنوا با بیدل[4] در معنای متضاد از معنای اول گوید:
شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین تر تپیدن بیشتــر غافل کنــد دل های غافل را
تپیدن می کند محـــروم تر از دولت وصلت که سازد موجها را عیـن دریـــا آرمیــدنها
(همان:51)
2-11- تن و جان:جویا، با مخالف خوانی و هنجار شکنی، در نگرش مثبت به تن و جسم گوید:
تن به جان بهر بریدن آشنایی می کند ایـن صدف گنجینه دار گوهر بیگانگی است
(همان: 122)
جویا با موافق خوانی و هم اندیشه با سنت دیرینۀ ادبی، بخصوص حافظ[5] در نکوهش تن گوید:
هر که تن را دوست دارد دشمن جان خود است بِـه کــــه افشانی ز دامان ذلّت این گرد را
(همان: 81)
جستن از تـن های خاکی پرتو اظهار حق مهر را در ذرّۀ ناچیز پیــدا کردن است
(همان: 104)
جویا، بر خلاف هنجار ادبی، و همنوا و هم اندیشه با شعرای هم سبک خویش[6] و با استفاده از تمثیل و اسلوب معادله، به جهت خلق مضمون جدید «معنی بیگانه»(ر.ک. حسن پور آلاشتی،1384: 76-75)، معتقد به ارتباط میان جان(دل) و تن است :
در حقیقت مقصد جسم و مراد دل یکی است ره نوردان طـریق عشق را منــــزل یکی است
(دیوان،1378: 101)
بعد همنوا با هنجار ادبی و شعرای هم سبک خویش[7]و با استفاده از تمثیل و اسلوب معادله( ر. ک. حسن پور آلاشتی، 1384: 76-75) در خصوص عدم ارتباط میان جان(دل) و تن می گوید:
دل ز پهلــوی تن خاکی است گر بیدار نیست دانه را نشو و نمــا در سایــۀ دیوار نیست
(همان:93)
جـــــان آزاد گرفتـــــار تـــــــن زار بماند همچو گنجــــی که نهان در ته دیوار بماند
(همان: 164)
2-12- جهان و دنیا:جویا بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی و با تأسی از صائب[8]، در نگرش مثبت به جهان گوید:
دنیا کـــه به چشم تـو بود زال کهـن سال در دیـدۀ بالــغ نظـران تازه عروس است
(همان: 132)
در جای دیگر، همنوا و موافق با عرف و هنجار دیرینۀ ادب فارسی و با تأسی از شعرای هم سبک خویش، در نکوهش و نگرش منفی به جهان و دنیا گوید:
قابل یک چشم دیدن هم نبود این خاکدان چشمکی از دور همچون برق بر دنیا زدیم
(همان: 269)
2-13- چشم مالیدن در وصال معشوق:
جویا در جایی مخاطب را به مالیدن چشم در شاهراه وصال جانان تشویق کرده می گوید:
شاهــراه وصل جانان پیش پا افتاده است پـای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال
(همان: 239)
در جایی دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین، که ناشی از ناکامی وی از شب وصال معشوق است، می گوید:
یک شب ز جمــالش چقـدر بهره توان برد؟ بگـذشت شب وصل بــــه مالیدن چشمی
(همان: 304)
2-14- خاموشی:جویا، با تأسی از سنّت متعارف ادبی و استادش صائب(ر.ک توحیدیان و خان چوبانی اهرنجانی، 1390: 54-29). مضمون خاموشی را در معنای مثبت به کار برده می گوید:
صحـرای دلگشــای دل ماست خـامشی کسب هـوا ز حبس نفس می کنیـم مـــا
(دیوان، 1378: 72)
مخزن دل را زبــان خامشی باشد کلیـد یافتم از بستن لب فیض فتح البـــاب را
(همان: 79)
جویا بر خلاف شعرای سبک های پیشین ادبی و همنوا با شعرای سبک هندی، بخصوص استادش صائب(ر. ک. توحیدیان و خان چوبانی اهرنجانی،1390: 36-35) ، در نگرش منفی به مضمون خاموشی گوید:
غنچه آسا دلم از ضبط فغان بی تو شکافت خامشی کشت مرا، شوخی فریاد کجاست
(دیوان، 1378: 118)
بستن لب، بال پرواز است مرغ ناله را تا خموشی پیشه کردم، بیشتر رسوا شدم
(همان: 252)
2-15- خضر:جویا، همنوا با هنجار ادبی و نیز هم اندیشه با شعرای هم سبک خویش در نگرش مثبت به خضر گوید:
گرد راه نیستی شو تا بــه مقصد پی بــری در محبت، رفتن از خود خضر راه مابس است
(همان،91)
جویا ، بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی ، و همنوا با شعرای سبک هندی( ر.ک. توحیدیان، 1392: 149-148)، در نگرش منفی به خضر و انتقاد از وی گوید:
ای خضــــــر! هرکه مست شراب جنون بود حاشا! که در متـــــابعتت رهنمــــــون بود
(دیوان،1378: 183)
خضر نتوانست نــرد عشق آسان باختن بایـد اول در قمـــار عاشقی جان باختن
(همان: 275)
2-16- خط معشوق:جویا، در صفحۀ 109 دیوانش غزلی با ردیف« خط اوست» دارد که در کلّ غزل، به تحسین و تمجید از سبزۀ خط معشوق پرداخته است:
سرتـــا سر آفـــاق به فرمــــــان خط اوست دور فلک از حلقـه به گوشان خط اوست
در شیشه پری کـــــرد نهـــان جوش صفایش رخ آینــــۀ جلـــــــوۀ پنهـــان خط اوست
(همان: 109)
در نگرش منفی به خط معشوق می گوید:
سبـــــزۀ خــــــط را دهـد نشو و نما داد از حسنـت که دشمـن پرور است
(همان: 102)
2-17- دست و گریبان: جویا در جایی می گوید:
دست مـــــرا جـدا ز گریبان مکن خیال چون گل یکی است پنجه و جیب دریده ام
(همان: 254)
در جای دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین می گوید:
سر پنجۀ مـــــرا به گریبــان خصومت است چـون دشت غیــــر شقــه دامن نسازدم
(همان: 258)
2-18- روزن:جویا با تأسی از استادش صائب[9]، نگاه متفاوتی به عنصر ثابت و متعارف شعری، یعنی روزن داشته است.در دید مثبت به روزن می گوید:
عیب پوشی عیــن تنهایی است اهل دید را ظلمت شب سرمه بینش به چشم روزن است
(همان: 103)
در جای دیگر از زاویۀ دید جدیدی به روزن نگریسته و در نگاه منفی به روزن، که باز تحت تأثیر افکار صائب[10] است، می گوید:
وصل باشد لازمش حرمـان،که گردیده سفید چشم روزن تــا به روی صبحدم افتاده است
(همان: 107)
2-19- زلف معشوق:جویا، بر خلاف هنجار ادبی، بخصوص شعرای سبک عراقی، که نگرششان نسبت به زلف معشوق تک بُعدی بوده و بیشتر جنبۀ منفی زلف در اشعار آنها متجلی است(ر.ک. توحیدیان و نصرتی، 1391: 61)، زلف معشوق را از زوایای مختلف و متضاد( مثبت و منفی) نگرسته است .در نگرش مثبت به زلف معشوق و تحسین آن می گوید:
دست هـــــوس ز گیسوی مشکیــن او مدار بر بـــام آفتــــــاب توان زیــــن کمند شد
(دیوان، 1378: 182)
در جای دیگر همنوا و موافق با هنجار دیرینۀ ادبی[11]، در نگرش منفی به زلف معشوق و انتقاد از آن می گوید:
مار زلفش را نمـــــی دانم چه افسون می کند مشک را در نافــۀ آهوی چین خون می کند
(همان: 189)
2-20- زن و شوهر بودن دنیا:جویا در مقدمۀ قصیده ای که در نعت حضرت رسول(ص) سروده است، با آشنایی زدایی و بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی، که دنیا را پیرزن کهن سالی تصوّر می کنند[12] و همنوا با بیدل[13]، آن را شوهری تصور کرده، می گوید:
زیربـــــار آرزو وابستــــــه ی غمها مباش کی زن دنیـــــــای دون گردند مردان خدا؟
(همان: 311)
در همان قصیده، موافق با هنجار ادبی و همنوا با شعرای هم سبک خویش[14]، جهان را همچون زنی تصور کرده می گوید:
ای پسر زال جهان غدارۀ شوهر کش است با چنیـن کدبانویی حیف است بودن کدخدا
(همان: 311)
2-21- شکایت از افلاک:جویا بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی و با تأسی از شعرای هم سبک خویش[15]، معتقد است که از جور فلک شکایتی ندارد:
من و شکایــــت افلاک؟ کــــافرم جویــــا! اگــر دلـــــم سر سودای ایـــــن دکان دارد
(همان: 143)
ناله از جور فلک در کیش ما دون همتی است شکوه مــــذموم است از بیداد بی پا و سری
(همان: 299)
در جایی بر خلاف عقاید پیشین و موافق با هنجار دیرینۀ ادبی، در شکایت از فلک می گوید:
چرخ دون پیوسته جویا! خون مردم می خورد زین شراب لعــــل هرگز خالی این مینا نشد
(همان: 212)
2-22- طاووس:جویا با تأسی از صائب( ر.ک. توحیدیان، 1388: 94-93). در اندیشه مثبت به طاووس گوید:
دست و بازو زیــب مردان هنر پرور بس است باغ رنگین جلــوۀ طاووس بال و پر بس است
(همان:113)
با تأسی از صائب، در نگرش منفی به طاووس می گوید:
در حقیقت این خــود آرایــــان گرفتار خودند حسن خـط و خال بس باشد قفس طاووس را
(همان: 82)
2-23- طول امل:جویا بر خلاف هنجار ادبی، در نگاه مثبت به مضمون فوق گوید:
لازم هـــــــر کـــــس بـــود طـــول امـــل هست بـــــر پــا خیمـــۀ تن زین طنـاب
(همان:86)
در جای دیگر همنوا با هنجار ادبی و شعرای هم سبک خویش[16] در نگرش منفی به طول امل گوید:
هــر قــــــدر طـــول امــل ، آزار مـردم بیشتر هست در خـــورد درازی، پیچ و تاب مارها
(همان:58)
2-24- عشق:جویا در تحسین و تمجید از مقام عشق می گوید:
عشق را نــــازم که بهـــــر سکّــــۀ داغ جنون از همـــــه افراد عالم انتخــــــابم کرده است
(همان: 135)
جویا در نگرش منفی به عشق و انتقاد از آن می گوید:
در هوای گرم سیـــــــــر عشق آسایش مجوی موج بحر از تشنگی اینجا چـــو ماهی می تپد
(همان: 166)
2-25- عندلیب و خزان: جویا، در غزلی از جور فصل خزان در حق عندلیب می گوید:
آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان بیش ازایـن با عندلیبان می کند فصل خزان
(همان: 272)
در همان غزل، بر خلاف عقیدۀ پیشین، به جهت دستیابی به معنی تازه «معنی بیگانه» معتقد است:
دیدۀ بـد دور کـــز جوش بهار زعفران عندلیبان را خوش الحان می کند فصل خزان
(همان: 272)
2-26- عنقا:جویا، موافق با عرف و هنجار ادبی و نیز همنوا با شعرای هم سبک خویش، در نگرش مثبت به عنقا گوید:
شهرتش چـــون قاف بـر اطراف عالم می رود همچــــو عنقــــا آنکـه از دنیا کند پهلو تهی
(همان: 299)
جویا همچون شعرای هم سبک خویش[17] و بر خلاف هنجار ادبی، در نگرش منفی و انتقاد از عنقا گوید:
ز هـم پـروازی عنقا نبستم طرفی از عزلت به گمنامی چو خود مشهور دنیا می کند ما را
(همان: 59)
2-27- مَجاز:جویا در نقش عارفی وحدت بین، در نگاه مثبت به مَجاز می گوید:
هر مجازی را به درگــــاه حقیقت مسلکی است چون هوس بر خویشتن بالــد محبّت می شود
(همان: 177)
در جای دیگر در نگاه منفی به آن می گوید:
دل از عشق مجازی کی مرا مسرور می گردد؟ که این پروانه دایم گرد شمع طور می گردد
(همان: 159)
2-28- مستی سرشار در شب وصل: جویا در جایی می گوید:
در شب وصلش که بعد از عمرها رو داده است باده نوشان! مستی سرشار کافــر نعمتی است
(همان: 128)
در جایی نیز بر خلاف عقیدۀ پیشین می گوید:
آرزوی مستـی سرشار امشب در سر است گر همه پر می کنی پیمانه، ساقی! پر،کم است
(همان: 129)
2-29- معشوق و ترحّم:جویا در غزلی مضمون فوق را در دو صورت متضاد از هم به کار برده است که آن ناشی از عدم انسجام فکری و عدم تعادل روحی و روانی وی در عرصۀ غزل است. جویا در بیتی خطاب به معشوق گوید:
تـو شهبــازی به کــــار خویش می باش ترحّـم از شکــــــاری خوشنمــــا نیست
(همان: 90)
در بیت بعدی همان غزل بر خلاف عقیدۀ پیشین، معشوق را به ترحّم دعوت کرده می گوید:
ترحـم کن کـــه از شاهـــــــان گه خشم به غیـر از بـرد باری خوشنما نیست
(همان)
2-30- هلال و ماه نو:جویا در نگرش مثبت خود به هلال و ماه نو می گوید:
تهی از خویش راه جستجو سر کن که ماه نو ز خـود خود را برای مِهر انور می کند خالی
(همان: 300)
در نگاه منفی به آن می گوید:
عیب نخـوت بر نتابد طینت اهل کمال ماه نو از نا تمامـــی کج نهد بر سر کلاه
(همان: 293)
2-31- یاقوت و رگ یاقوت:جویا در نگاه مثبت به یاقوت می گوید:
از روز سیـــــه اهـل هنر شکوه ندارد یاقوت صفــــت شمع طربخانۀ خویشم
(همان: 256)
در نگاه منفی به یاقوت می گوید:
در دیار همتـم فرش است گوهر بر زمین افکند یاقوت را دستم چو اخگر بر زمین
(همان: 272)
در نگاه مثبت به رگ یاقوت می گوید:
نباشد شکوه ای صاحب هنر را بر زبان جویا! که هرگز از رگ یاقوت خون بیرون نمی آید
(همان: 184)
در نگاه منفی به آن می گوید:
رخش شد محفل آرا شمع را بردار از این مجلس که باشد چون رگ یاقوت عیب بزم سنگینش
(همان: 226)
3- نتیجه گیری: با تفحّص در سبك هندي و شعراي نامدار اين سبك از جمله جویای تبریزی، مي توان چنين استنباط كرد كه در اين سبك بر عكس دیگر سبك هاي شعري، چون شاعر جهت دستیابی به «معني بيگانه »، تمامی معاني و مضامين شعري خود را از عناصر و پديده هاي حسيّ پيرامون خود اخذ كرده و هر نگاه نافذش در بردارندۀ معني و مضمون بكري است؛ تنوع و تضاد معاني و مضامين و از همه مهمتر پرهيز از مضامين كليشه اي و سنّتی رايج در ادب فارسي از طریق هنجارگریزی و آشنایی زدایی، به مراتب بيشتر از ساير دوره هاست. البته چنين نيست كه شعراي قبل(شعرای سبک خراسانی و عراقی)، با استفاده از امور محسوس و عيني محیط اطراف و طبیعت پيرامون خود به آفرينش مضامين و موضوعات بكر شعري نپرداخته يا كم پرداخته اند؛ چون نگاه شعرای سبک هندی، نسبت به طبيعت و مظاهر آن، به جهت خلق معنی بیگانه، اندیشمندانه تر و تیزبینانه تر و هنرمندانه تر از سبک های پیشین است، بسآمد تنوّع معانی و مضامین، بخصوص معانی و مضامین متضاد- که حاصل نگرش متضاد آنان نسبت به پدیده ها و عناصر شعری است- در شعر آنان در مقایسه با سبک های پیشین بیشتر است. در شعر جویا با تأسی از شعرای پیشرو سبک هندی، نظیر: کلیم، صائب و دیگران، بر اساس علل و عواملی همچون: فکر مضمون تراشی و مضمون آفرینی، عدم ثبات فکری، عدم تعادل روحی و روانی، قرار گرفتن در موقعیت های مختلف در زندگی، نبود تجربیات اصیل و منسجم، داشتن نگرش عاطفی و احساسی به عناصر شعری و موجودات محیط اطراف و بالاخص نگریستن به عناصر و پدیده های ثابت و متعارف شعری و طبیعت پیرامون خود از زوایای دید مختلف، به معانی و مضامین و اندیشه های شاعرانۀ بکر و متضادی بر می خوریم که حتی در اشعار شعرای شاخص سبک خراسانی و عراقی، نمود و نشانه ای از آن معانی و مضامین متضاد و اندیشه های بکر شاعرانه، نمی توان به دست داد .
[1] - صائب:
شکست شیشۀ دل را مگــو صدایی نیست که این صــــدا به قیامت بلنــــــد خواهد شد
(دیوان،ج4، 1375: 1849)
[2] - صائب:
سنگیـــن نمی شد این همه خواب ستمگران می شد گــــــــر از شکستن دل ها صدا بلند
(همان، ج4: 2027)
[3] - بیدل :
ز دل در هر تپیــــــدن عالم دیگر تماشا کن مکرر نیست گر صدبار گوید شیشه قلقل را
(دیوان،ج1، 1384: 123)
[4] - تپیـدن ره ندارد در تجلیگـاه حیرانی توان گر پای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا
(همان،ج1: 223)
[5] - حافظ:
حجـاب چهرۀ جـان می شود غبار تنم خوشا دمــــــــی که ازین چهره پرده بر فکنم
(دیوان،1374: 278)
[6] - صائب:
بی حجـاب تن خاکی نرسد جان به کمال پسته بی پوست محـــال است که خندان گردد
(دیوان، ج4، 1375: 1583)
[7]- صانب:
در کنار جسم جان را از کدورت چاره نیست خاک می لیسد زبان موج تا در ساحل است
(همان،ج2: 517)
نجیب کاشانی:
داشت روح امید آسایش ز مُلک تن نجیب! ساده لوحی بین که در غربت وطن می ساختم
(صیادان معنی، 1390: 776)
[8] - صائب:
دیدۀ یوسف شناسی نیست در مصر وجود ورنه با این تیرگی، زندان دنیا هم خوش است
(دیوان، ج2، 1375: 513)
[9] - صائب در نگرش مثبت به روزن گوید:
عیــب می گردد هنر در دیده های پاک بین نور مــــــاه ناقص از روزن تمام افتد به خاک
(همان، ج 5: 2505)
[10] - صائب در نگرش منفی به روزن که یک پدیده و موضوع ثابت و متعارف است می گوید:
دیـدۀ ناقص بصیرت از هنر افتد به عیب چشم روزن را نصیب از شمع غیر از دود نیست
( همان، ج2: 630)
[11] حافظ:
در زلف چــــون کمندش ای دل مپیچ کآنجا سر ها بریده بینــــــی، بی جـــــــرم و بی جنایت
(دیوان،1374: 143)
[12] - همام تبریزی:
دنیـــا زنی است زانیۀ شوی کش کزو کس را ز خـــوب و زشت به جان زینهار نیست
(دیوان،1370: 53)
خواجوی کرمانی:
دل دراین پیـــر زن عشوه گر دهر مبند کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
(نیاز کرمانی، سخن اهل دل، ج1، 1367: 199)
حافظ: مجو درستی عهد ز جهان سست نهاد که این عجـوزه عروس هزار داماد است
(دیوان،1374: 114)
نسیمی:
زال دهر از زیب و زینت می فریبد مرد را دل منــه بر شیوه ی آن پیر زالی کو غر است
هر نفس شویی کند، در هر دمی شویی کُشد یک کف او در نگار و دیگری در خنجر است
دل مده از دست، گر داری خبر، ای بی خبر کاین عروس بیحیـــــــا، دنبال قتل شوهر است
(دیوان، 1368: 315)
[13] - بیدل:
با حریصـان عجـــــــوز دنیــا را زن مخــــــوانید، شـــــوهــــــر دگـر است
(دیوان، ج1، 1384: 448)
[14] - غزالی مشهدی:
عمرجاوید از طمع داری، منه دل بر جهان کایـن عروس شوخ را کابین لقای شوهر است
(دیوان، قصاید، 1388: 39)
[15] -کلیم گوید:
شکوه ام از از دهر نیست داد ز ابنای او در همه ملک ایـن پدر بد پسر افتاده است
(دیوان، ج1، 1376: 98)
از چــرخ چه می نالی اگر بخت نداری؟ بی طالعی طفل ز تقصــــیر پــــــدر نیست
(همان، ج1: 130)
صائب تبریزی:
شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است که گوشمــال پـــدر، خیر خواهی پسر است
(دیوان، ج2، 1375: 829)
قدسی مشهدی:
گفتی که بجــــــــز حیله نباشد فن چرخ یا رام بـــــــه کس نمــــــــی شود توسن چرخ
خود بی هـــــنری بر آسمان طعنه مزن بیهـــــــوده مبنـــــــد گـــــــاو در خرمن چرخ
(دیوان، 1375: 701)
[16] - زاهد تبریزی:
رشتۀ طول امــــــل بسیار پرتاب است آه پاره چون سازد کسی این ریسمان سخت را؟
(دیوان، 1389: 45)
واعظ قزوینی:
سالک راه خــــــدا بودن به این طول امل همرهــــی در راه با غول بیابان کردن است
(دیوان، 1359: 93)
[17] - کلیم:
شهرت به هر که یار شد، آفت به او رسید رشکـی دلــم به عزلت عنقا نمی برد
(دیوان،ج1، 1376: 227)
4- منابع و مآخذ:
4-1- کتاب ها:
1- آرین پور، یحیی.1350، از صبا تا نیما، ج1، تهران: موسسه ی انتشارات فرانکلین، چ اول
2-احمدی، بابک. 1391، ساختار و تأویل متن،تهران: نشر مرکز، چ چهاردهم
3- براون، ادوارد. 1316، تاریخ ادبیات ایران، ج4، ترجمه ی: رشید یاسمی، تهران: ابن سینا، بدون نوبت چاپ
4- بیدل دهلوی، میرزا عبدالقادر.1384، دیوان، 2 جلدی، ج1، به تصحیح: اکبر بهداروند ، تهران: سیمای دانش، چ اول
5- بیگدلی، آذر. 1338، آتشکدۀ آذر، به کوشش: دکتر حسن سادات ناصری، تهران: امیرکبیر، بدون نوبت چاپ
6- تأثیر تبریزی، محسن.1373، دیوان، تصحیح: امین پاشا اجلالی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چ اول
7- تمیم داری، احمد. 1389، عرفان و ادب در عصر صفوی ، تهران: حکمت، چ اول
8- جویای تبریزی. 1378، دیوان، به اهتمام: دکتر پرویز عباسی داکانی، تهران: برگ، چ اول
9- حافظ، خواجه شمس الدین محمد.1374، دیوان، قزوینی- غنی، با مجموعۀ تعلیقات و حواشی: علامه محمد قزوینی، به اهتمام: عبدالکریم جربزه دار ، تهران: اساطیر، چ پنجم
10- خاتمی، احمد. 1374، پژوهشی در نثر و نظم دورۀ بازگشت ادبی ، تهران: موسسه ی انتشاراتی پایا، چ اول
11- خوشگو، بندارابن داس. 1389، سفینۀ خوشگو، دفتر دوم، تصحیح: دکتر سیّد کاظم کلیم اصغر، تهران: کتابخانۀ موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چ اول
12- دولت آبادی، عزیز. 1377، سخنوران آذربایجان (از قطران تا شهریار)، 2 جلدی، ج1، تبریز: ستوده، چ اول
13- ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. 1372، گزیدۀ اشعار سبک هندی ، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چ اول
14- زاهد تبریزی، میرزا قاسم. 1389، دیوان غزلیات، با مقدمه و تصحیح: دکتر عبدالله واثق عباسی و سهیلا مراد قلی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، چ اول
15- شمس العلمای گَرَکانی، حاج محمد حسین. 1377، «ابدع البدایع»( جامع ترین کتاب در علم بدیع فارسی)، به اهتمام: حسین جعفری، با مقدمۀ: دکتر جلیل تجلیل، تبریز: انتشارات احرار، چ اول
16- شمس لنگرودی، محمد. 1367، گردباد شور جنون (سبک هندی، کلیم کاشانی و گزیده ی اشعار)، تهران: نشر چشمه، چ دوم
17-صائب تبریزی، محمدعلی.1375، دیوان، 6 جلدی، به اهتمام: دکتر محمد قهرمان، تهران: علمی و فرهنگی، چ سوم
18- --------،-------. 1345، دیوان، با حواشی و تصحیح و خط خود شاعر، با مقدمه: کریم امیری فیروز کوهی، تهران: انجمن آثار ملی، بدون نوبت چاپ
19- صفا، ذبیح الله،1372، تاریخ ادبیات در ایران، ج پنجم، بخش 2، تهران: فردوس، چ سیزدهم
20- طغیانی، اسحاق. 1385، تفکر شیعه و شعر دورۀ صفوی، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان، چ اول
21- غزّالی مشهدی. 1388، دیوان غزّالی مشهدی( آثار الشباب)، به تصحیح: حسین قربانپور آرانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ اول
22- قدسی مشهدی، حاجی محمد جان. 1375،دیوان، مقدمه و تصحیح و تعلیقات: محمد قهرمان ، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چ اول
23- قهرمان، محمد. 1390، صیّادان معنی (برگزیدۀ اشعار سخن سرایان شیوۀ هندی) ، تهران: امیرکبیر، چ دوم
24- کلیم کاشانی، ابو طالب. 1376،کلیات،2جلدی، ج1، تصحیح و مقدمه و تعلیقات: مهدی صدری، تهران: همراه، چ اول
25-محمدی، محمد حسین. 1374، بیگانه مثل معنی (نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی) ، تهران: میترا، چ اول
26- معدن کن، معصومه. 1387، نقش پای غزالان( شرح پنجاه غزل از صائب تبریزی)، تبریز: انتشارات آیدین، چ اول
27- نسیمی، عمادالدین. 1368، دیوان ، به کوشش: سید علی صالحی، تهران: انتشارات تهران، چ اول
28- نیاز کرمانی، سعید. 1367، سخن اهل دل، 2 جلدی، ج1 تهران: پاژنگ، چ اول
29- واعظ قزوینی، ملّا محمد رفیع. 1359، دیوان، به کوشش: سادات ناصری، تهران: موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی، چ اول
30- هدایت، رضاقلیخان. 1336، مجمع الفصحاء، به کوشش: مظاهر مصفا، تهران: امیر کبیر، بدون نوبت چاپ
31- هرومل سدارنگانی. 2435، پارسی گویان هند و سند ، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، بدون نوبت چاپ
32- همام تبریزی. 1370، دیوان، به تصحیح: دکتر رشید عیوضی، تهران: نشر صدوق، چ دوم
4-2- مقاله ها:
1- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم.1390، «فکر رنگین صائب»، ماهنامه بخارا، سال چهاردهم، شماره 85: صص 123-107
2- باقر، محمد.1332، « اقوال و آثار جویای تبریزی»، مجلۀ یغما، شمارۀ 63، صص: 253-248
3- توحیدیان، رجب. 1388، «تضاد معانی و مضامین در دیوان صائب تبریزی»، اندیشه های ادبی، فصلنامۀ علمی- پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک، سال اول از دورۀ جدید، شمارۀ دوم: صص 117-87
4- ----- ، ---- ،خان چوبانی اهرنجانی، عزیزه. 1390، «صائب، همدم دارالامان خاموشی»، پژوهش نامۀ فرهنگ و ادب، نشریۀ دانشکدۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد رودهن، سال هفتم، شماره دوازدهم: صص 52-29
5- -----، -----، نصرتی، عبدالله.1391،«تضّاد معانی و مضامین و تناقض گویی در شعر کلیم کاشانی»، فصلنامۀ تخصصی سبک شناسی نظم و نثر فارسی(بهار ادب)، علمی- پژوهشی، سال پنجم، شماره چهارم، شمارۀ پی در پی: 18: صص 72-57
6-------،------. 1392، « هنجارگریزی معنایی، خصیصۀ سبکی کلیم کاشانی» فصلنامۀ علمی پژوهشی بهارستان سخن، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی، شماره بیست و سوم، صص 149-148
7- حاکمی والا، اسماعیل و پژوهش، پرنوش. 1388،«جست و جوی نهاد های اجتماعی در شعر کلیم کاشانی»، پژوهش نامۀ فرهنگ و ادب، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه آزاد واحد رودهن، سال پنجم، شمارۀ هشتم،ص 175
8- حسن پور آلاشتی، حسین. 1384، «معنی بیگانه در شعر صائب تبریزی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال48، شماره ی مسلسل 196: صص77-75
9- طاهری، قدرت الله. 1389، «چهار فرضیه در علل نبود تفکر بنیادین در شعر سبک هندی»، کهن نامۀ ادب پارسی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شماره دوم، ص 93
10- مؤتمن، زین العابدین. 1371، «نظریۀ نگارنده راجع به صائب»، در: صائب و سبک هندی در گسترۀ تحقیقات ادبی، به کوشش و تألیف: محمد رسول دریا گشت، تهران: نشر قطره، صص: 409-408


0