شعرناب

نامکرر


سلامی چو بوی خوش آشنائی
سلام بر خوانندگان پارسی زبان ؛ من اخیرا مجموعه اشعار خود را به نام ” نامکرر” به چاپ رسانده ام . برای معرفی بیشتر آن به خوانندگان پارسی زبان بر آن شدم تادر این سایت را ارائه کنم . لذا در روزهای آینده از طریق پستها و مطالب جدید مربوطه شما را بیشتر با اشعارم آشنا می سازم
چرا نا مکرر؟
یک قصه نیست غم عشق و و ین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
: بخشی از مقدمه کتاب …..
و اما چرا نام این مجموعه را ” نا مکرر ” گذاشتم . اولین دلیل که به آن اشاره می کنم و ملهم از بیت استاد غزل حافظ شیرازی است که در روی جلد هم اصرار به درج آن داشتم سخن از عشقی است که هر انسان در وجودش به خالق خود ؛ به انسانهای پاک و معلمان و مربیان تاریخ تمدن بشری و به طور عموم و کلی به همنوعان خود و اصولا ٌ به زندگی و کائنات و فرهنگ و دین و آئین و سرزمین و …..خود داشته است که همه نشانه ای از عشقند ولی با زبانها و شکلها مختلف بیان شده اند . این عشق گاهی به صورت ترنم سازی از طریق گوش به ما منتقل می شود ؛ گاه در دستان هنرمند نقاشی به صورت تصویر و طرح ورنگی در می آید و گاه در غزلی ؛ بیتی متجلی می شود . ولی به هر حال همانی است که باز در غزلی دیگر آن رند خراباتی می گوید :
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
در تاریخ کهن ادب این سرزمین چه بسا شعرا و هنرمندان گونه گونی آمدند و رفتند و رسالت همه آنان رساندن پیام عشق و دوستی ومحبت به یکدیگر از نسل خود تا آیندگان نسلهای بعدی بوده است . این اقیانوس عظیم فکری که آن را پایان و انتهائی نیست با گذشت تاریخ هر روز و لحظه بر ابعاد آن اضافه می شود و هم اکنون که در حال خواندن این مطالب هستید اگر سری فقط به سایتهای اینترنی و وبلاگهای شعری فارسی بزنید خواهید دید که چه فعالیتی در این زمینه وجود دارد و البته مثل هر تولید ومحصولی خوب و بد هم دارد و طبعا ٌ تشخیص خوبی و بدی آن کالا ؛ بخوانید شعر! به عهده و قضاوت مصرف کنندگان و خوانندگان آن کالا دارد که کدام را بپسندند و کدام را به فراموشی بسپرند . حال که صحبت به اینجا رسید توجه شما خوانندگان نکته سنج را به خواندن یکی از شعرهای این مجموعه به نام ” شعر و سنگ ” می نمایم که در آن سعی کرده ام مقایسه ای بین شعر خوب و مانا به سنگ سخت که در طبیعت و گردش ایام و روزگار زمان بیشتری در مقابل تغیرات محیطی مقاومت خواهد کرد .
شاید به همین دلیل است که مثلاٌ شعر شاعری چون حقیر با یک بار خواندن به بوته فراموشی سپرده می شود ؛ ولی شعر سعدی وحافظ ومولوی و ….چنان با زندگی وجان و فرهنگ ما اخت می شود که به گاهی روزمره به آنها اشاره می کنیم و دیگر جزئی از زبان محاوره ای و به صورت تمثیل و ضرب المثل در می آیند !
به هر تقدیر مدتها به فکر تهیه یک مجموعه از اشعارم بودم که هر چند قطره ای در اقیانوس شعر و ادب ایران است ولی بیشتر به خاطر گذاشتن یادگاری و اثری در این دنیای بی انتها ؛ به این اقدام دست زدم . باشد که گاهی خواننده همزبانی در اوقات فراغت آنان را بخواند وبین این اشعار و افکار و اندیشه ها خود و آنان شباهتی ببیند و انشاالله در جهتی مثبت وسازنده فکر او را مشغول نماید و اگر هم عیب و ایرادی در آن می بیند بر من ببخشاید ….
به پایان آمد این دفتر ؛ حکایت همچنان باقی است
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقان
خسرو تاج بخش – شهریور 1391 – لندن


0