شعرناب

نمی توانم جهان بینی حافظ را بفهمم؟


در طی این زندگی آگنده از جنب و جوش که عمده آن نیز در اندیشه و مطالعه گذشت حافظ وارث فرهنگ گسترده ای شد که از قرنها پیش از او در دنیای اسلام توسعه و تکامل یافته بود و در خو علاوه برجهان بینی ویژۀ اسلامی بناچار عناصری از میراث فلسفه های هندی و ایرانی و از تفکر یونانی و مسیحی را نیز حل و جذب کرده بود . با آنکه از مجموع اشعار او انعکاس این فرهنگ پردامنه بخوبی پیداست توقع آنکه این عناصر گونه گون در کلام او در شکل نظام فلسفی یا عرفانی منظمی تبلور یافته باشد البته انتظار بیهوده ای است خاصه که اندیشۀ او تنها در قالب شعر مجال بیان یافته است و اقتضای این قالب نیز آن بوده است که فکر، ابهام خیال انگیزی را که در رمز و استعاره هست بر روشنی و وضوحی که در بیان عادی معمول است ترجیح دهد و از ینجاست که نفوذ در جهان حافظ و فهم جهان بینی او فقط در صورتی به درستی ممکن خواهد شد که مفهوم رمزها و استعاره هایی که در این بیان آگنده از ایهام و مجاز او هست چنانکه باید دریافت شود. یک ویژگی این گونه رمزها و استعارات هم ظاهراً این است که با هرکسی به زبان او حرف می زند و از همین روی هر کسی خود را مجاز می یابد که دریافت خود را بعنوان مفهوم واقعی آنها قلمداد کند. هر کسی از ظن خود شد یار من، و بودن شک اگر رمزها و مجازهایی هم که در کلام حافظ هست مثل این نی مولوی بزبان درمی آمد مثل او همین حرف را می زد. شاید برای همین است که بقول یک تذکره نویس معروف، اهل هر فرقه ای حافظ را به خود منسوب می دارند و اگر صوفیه و عرفا تمام سخنان او را به تجربه های عرفانی و مکاشفات روحانی منسوب می سازند کسانی هم هستند که در وجود او فقط یک شکاک یا یک ابیقوری مثل خیام و ابوالعلاء معری سراغ می دهند . اگر در کلام او نیز مثل ابن فارض، شاعر و عارف مصری، عشق و شراب در مفهوم عرفانی بکار می رود، بدون شک دربارۀ او نیز مثل ابن فارض نمی توان پاره ای دریافتهای شاعرانه را که راجع به انسان و جهان و خدا دارد مبنایی گرفت برای بازسازی یک دستگاه فلسفی. در بعضی موارد ذکر شراب و مستی، ذکر عشق و شاهد، و ذکر قول به وحدت ادیان که در سخن وی هست اگر هم در مفهوم عرفانی خویش با اقوال صوفیان اهل سکر شباهت دارد ممکن است از نوع آن چیزی باشد که صوفیه شطحیات می خوانند و در مورد وی نیز مثل ابن فارض سوء تفاهم شگفت انگیزی خواهد بود اگر برخلاف آنچه از قدیم در نزد اکثریت مشایخ پذیرفته شده است به استناد نظیر این دعای حکم بر گرایشهایی شود که منجر به تصور همه خدایی تواند شد.
معهذا از آنچه حافظ به زبان رمز می گوید و آنچه بی پرده بیان می کند جهان بینی او را که از چهارچوبۀ عرفان دنیای اسلام نیز بیرون نیست تا حدی می توان ارزیابی کرد. در ترکیب این جهان بینی وی عشق را همچون حلقۀ پیوندی که انسان ا از یکسو با جهان و از سوی دیگر با خدا اتصال می تواند داد تلقی می کند و شک نیست که فهم درست این جهان بینی بدون آشنایی با آنچه زمینۀ فرهنگ عصر حافظ محسوب است و مخصوصاً بدون تأمل در زبان آگنده از رمز و ایهام او غیر ممکن است. در این زبان رمزی دل را به جام و آینه، معرفت را که مایۀ از خودرهایی است به شراب، جهان را که خودی انسان مربوط به نحوۀ اتصال وی به آن است به خرابات و خدا را که از خودرهایی سالک برای نیل به معرفت و وصال اوست به محبوب و معشوق تعبیر می کند و خود سیروسلوک را به عشق بدین گونه ابعاد چندگانه که جهان بینی عرفانی او را تعین می بخشد در دنیای عشق و غزل امتداد دارد و اینکه بخش عمده ای از رمزها و استعارات وی را الفاظ و تعبیرهایی چون جام جم و آینۀ جام و عکس می و نقش رخ و روی ساقی و جلوۀ شاهد و پیر مغان و کوی میکده و راه خرابات دربر می گیرد بیشک از آن روست که قالب غزل در شکل عادی و سنتی خویش با اینگونه الفاظ سروکار دارد. اما اشارات رمزی که در کلام حافظ رنگ تازه ای به این الفاظ می بخشد در ادب عرفانی قبل از وی نیز سابقه دارد، چنانکه نه فقط شاعران صوفی از سنائی تا مولوی تجربه های عرفانی خود وحتی جهان بینی عرفانی خود را، که وابسته به تصور آنها از پیوند سه جانبه بین انسان و جهان و خداست، با این گونه الفاظ تعبیر کرده اند بلکه امثال حلاج و ابن فارض و ابن عربی نیز در توصیف تجربه های خویش با این گونه رمزها سروکار داشته اند. از گفته شبستری و مغربی که اولی تعلق به یک نسل پیش از حافظ و دومی تعلق به یک نسل بعد از وی داشته است نیز برمی آید که در کلام عرفا از چشم و لب و رخ و زلف و خط و خال و شراب و شاهد و شمع و جام و خرابات باید به رمزهایی که ورای مفهوم ظاهریشان هست توجه داشت. و چون وقتی حافظ به بیان تجربه های عرفانی خویش دست زده است این طرز تلقی از رمزها همچون یک زبان قراردادی در دنیای عرفان ایرانی شناخته بوده است و حتی کمال خجندی یک شاعر معاصر او بعضی سخنان خویش را بروفق این گونه رمزها تأویل می کرده است، برای او که دوست می داشته است تمام تجارب خود را در قالب غزل بریزد استفاده ازین زبان قراردادی هم که منشأ آن غزل عاشقانه است نباید غریب یا خلاف انتظار تلقی شود. این رمز و استعاره در واقع تصویرهایی را ارائه می کند که خود رنگ حسی و مادی محدودست از خاطر ما دفع می کنند وما را به یک نیمۀ غیر حسی و غیر مادی خویش نیز که به آسانی قابل ادراک و تصور نیست رهنمود می شوند.البته کلام حافظ که غالباً با ایهام سروکار دارد برای اینگونه رمزها قلمرو مناسبی عرضه می کند.
اقتباس از کتاب از کوچه رنداان نوشته دکتر عبدالحسین زرین کو
دانشگاه مجازیالمصطفی ص


0