شعرناب

ببخشيد سکه داريد؟

ببخشيد، سكه داريد؟ می خواهم به گذشته ها زنگ بزنم به آن روزها به دل های بزرگ به محل كار پدرم به جوانی مادرم به کوچه هاى كودكى به هم بازيهاى بچگى می خواهم زنگ بزنم به دوچرخه خسته ام به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده به نیمکت های پر از یادگاری به زنگ هاى تفريح مدرسه به زمستانی که با زمین قهر نبود به كرسى و بخارى نفتى که همه ی ما را با عشق دور هم جمع می کرد... می دانم آن خاطره ها کوچ کرده اند می دانم تو هم دنبال سكه ميگردى افسوس... هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی دیگر ما رابه آن روزها وصل نخواهد کرد...


0