شعرناب

تقدیم به اصفهانی های عزیز هم وطنم!!!


استاد بهرام سیاره
متخلص به پریش شهرضایی
استاد بهرام سیّـاره در سال 1323 در شهرضا متولّد شد . در سال 1363 و در سن 40 سالگی سرودن اشعار را به صورت رسمی آغاز نمود.دو دیوان از ایشان درانتشارات سفر صبح و روزنه به چاپ رسیده است و در مدّت کوتاهی پس از انتشار آنها با استقبال علاقمندان مواجه شد و کمیاب گردید.
سبک اشعارش آمیخته ای از اصفهـانی و عراقـی است و خمیر مایۀ کلامش توحید ، عاشقانه زیستن ، آزادگی و بی نیازی است . در سروده هایش از مضمون های ابداعی و تازه به سبک غزل با همۀ ترکیب ها بهره گرفته است ابتکار تازۀ پریش سرودن اشعار فولکلـور است که شدیداً مورد علاقۀ مردم است ، سادگی تعابیر و بیان تضادها و مشکلات مردم سخن او را بر دل مردم که به آنها عشق می ورزد نشانده وازعارف و عامی خود و زندگی رادرشعر او می جویند .اثری جدید از شعرهای محلی و مادری او در دست تهیّه است ، دیوان سوم او نیز با هنر خوشنویسی استاد جعفـری و تذهیبی هنرمنـدانه آمادۀ چاپ است که به زودی با نفیس ترین طرز چاپ و تقدیم هنردوستان می شود.
دارای 5 فرزند است و افتخارش به خود ساختگی و آرزویش شادی و لبخند مردمی است که در کنار آنها زندگی می کند.
استاد " پریش" ساعت هشت صبح روز بیستم مردادماه 91 در 67 سالگی در شهرضا درگذشت و پدرش استاد قاسم سیاره متخلص به "آشفته" که طاقت دوری فرزند را نداشت کمتر از سه ساعت همسفر وی شد و به دیار باقی شتافت پیکر این دو شاعر پرآوازه عصر پنجشنبه با حضور خیل عظیم هنرمندان و مردم شهرضا تشییع و در جوار امامزاده شاهرضا-صحن علما به خاک سپرده شدند.
شعري از پريش
تو را شناخت نگاهم نقاب را بردار
ستاره سايه ندارد حجاب را بردار
تنور شعله‏ورم دست بر دلم مگذار
بپرس و پرده اين التهاب را بردار
چو بوتراب كه از شير با نمك پرداخت
بس است گريه بر اين چشم خواب را بردار
هنر نكردم اگر سايه‏ام به‏خاك افتاد
ز خاك اى دلِ من آفتاب را بردار
به لقمه پاى نهادن كمال ناشكرى‏ست
به احترام سبوى شراب را بردار
ز سالخورد صراحى دواى پيرى خواه
چو خم شدى ز خُمِ مى شباب را بردار
قلندران طريق احتياط نشناسند
دو راهه نيست جنون انتخاب را بردار
صلاح كار تو مطرب اگر چه خاموشى است
دلم گرفت خدا را، رباب را بردار
به عطر صومعه خاكم مكن نفاق‏آميز
شراب و شمع مرا بس گلاب را بردار
گناه از من اميدوار او زاهد
تو بهر توشه فردا ثواب را بردار
به عذر آتش پنهان پريش در خود سوخت
كنون كه شعله به‏سر گشت آب را بردار
همچنین این اثر زیر منصوب به استاد می باشد که اکثرا ان را منصوب مولانا می دانند و الله اعلم
عشق را بیمعرفت ' معنا مکن
زر نداری ' مشت خودرا وا مکن
گر نداری ' دانش ترکیب رنگ
بین گلها ' زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ' شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ' پیدا مکن
دل شود روشن ' زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ' حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ' آگهی
هیچ کس را ' هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ' ابلهیست
اشک را ' نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ' یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای ' افشا مکن..
شعر (وصیت نامه) استاد پریش شهرضایی ... تقدیم همه شاعران ادیب هم وطنم مخصوصااصفهانی های بسیار عزیز و گرانقدر بخصوص استاد مجاهد نیای بزرگ و استاد استکی عزیز و استاد آصف و استاد شاهنگیان و اگر اشتباه نکنم استاد شکوفه مهدوی (بهارانه)گرانقدر که اهل اصفهان می باشند


0