شعرناب

در پیری جوان بمانید

این دوست ما وارد شصت سالگی شده و از پیامد های آن گله میکند:
آی نفسم در نمی آید
زانوانم تاب ندارند
خونم سربالایی می رود
آهن کشی بدنم سست شده
موقع راه رفتن مفاصلم مثل قطار تالاق تلوق میکنند
چشمانم آلوچه می چینند
و غیره از این قبیل
می گویم برادر این مقاله کمترین را بخوان( منظور مطالب مربوط به تاثیر پیری است که قبلا تقدیم شد) و از کمبود ویتامین ها و سایر مواد مغذی که در اثر پیری حاصل میشود مطلع شو و در رفع نقصان آنها بکوش تا سرحال شوی
می گیرد و بسرعت میخواند و با خوشحالی می پرسد : این آخری چیست؟ بنظر بهتر از بقیه می رسد
منظورش همان دوباره عاشق شدن بمنظور جبران پیامد های سوء پیری است و ادامه میدهد " هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
میگویم :حرفت درست ، باب عشق ائمه اطهار (ع) باز است و سایه مهرشان گسترده، حتی می توانی دوباره عاشق خود خداوند سبحان شوی
می گوید خطرناک است برادر ،در حرم امن الهی هزار آدم می کشند و صدای کسی هم در نمی آید
ائمه اطهار(ع) را هم که از کودکی عاشق و چاکرشان بوده ایم و هستیم
خم و خمخانه و خرابات هم که در حال حاضر خراب شده اند و وجود ندارند تا بدنبال عشق حقیقی باشیم
حتی در شعر و ادب هم آنها را کهنه و بدرد نخور می پندارند و کاربرد آنها را جرم محسوب می نمایند
پس بهتر است بدنبال و غیره عشق برویم
می پرسم منظورت چیست؟
می گوید: این همه پارک،پاساژ،بوتیک،کلوپ،کافه تریا، دمنوش خانه ،فست فود سرا و خیابانهای مملو از حور و پری را نباید گذاشت و به خرابات رفت. چون گویی این امکانات جهت عشق دوباره و کاهش اثرات پیری ساخته شده اند
کمترین با ایشان موافق نیست
شما چطور؟


0