شعرناب

یا سلطان عشق


ای ترجمه سوره الشمس بر تارک زمانه وای دهمین شفیع روز قارعه
با گامهای مکرر از دیدار با دستهای خالی از مقدار وبادلی از عشق تو سرشار آمده ام تا روح را به ایمانت صیقل زنم و زخم های کهنه ی ابوالبشر را با مرهم «الا بذکر الله تطمئن القلوب » شست وشو دهم.
دست در دست دل خویش داده ام تا از بیابانهای ربذه ی وحشت ،قرن گندیده شدن اتمسفر به وسیله ی ویروس های مسموم جهالت،قرن لئامت انسان در گودالهای چر کین تجمل ،پا به سوی سکینه ی ارض طوس گذارم.
اینجا حجم سیاه آپارتایت ،سلطان جزیره ی اورانوس،رییس جمهور زیلانوای غربی،بردگان تف دیده ی غارت در قالب بشر ریخته می شوند وهر کس عصای موسی در دست و ردای ابراهیم بردوش داشته باشد سر بر قله های منیف روح می ساید.
کاسه ی مسی آب را به نیت اطفای عطش شراره های صهیونیزم از مسجد القصی مظلوم می نوشم و تحقق قیام انتفا ضه ی برادرانم را به سقای این چشمه می سپارم.
کبوتران سپید بال رضوی ،در یک همایش برسر گلدسته های سبز نیایش غزل یا وجیهه عند الله ...را برلب مترنمند و آهوان متوحش نگاه رو به سوی ضامن گناه خیره مانده اند.
با تلاوت آیه ی« انک بالواد المقدس طوی »کفش های نفس اماره را از پاهای ترک خورده ی سر در گمی بیرون می آورم و سبک بال رو به سوی بارگاه قدم می گذارم.
ای الشمس الشموس !زمین به غیر زمین تبدیل می شد اگر بارقه ی خاندان علوی را در بدن نداشت وهر صبح جمعه به شوق دیدن شمشیر عدل علی ع چشم باز نمی کرد.
اگر زمین انتظار نداشت سالها پیش از این هر چه در خود داشت به بیرون قی می کرد!!!
ای تا جاودان زنده !
آمال کبوتران پر وبال بسته را به سرزمین سبز طریقت رهنمون باش وقلوب
شکسته ی سلمان فارسی ها را با تحقق آیه ی «ونرید ان نمن علی الذین الستضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین » بشارت ده که دیر زمانی است به انتظار فجر نشسته ایم.
اینک شهر بند تن می رود تا تجلی نور تو را در روزگارش به نظاره بنشیند.


0